کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

جامه دران :))

درود

یک جایی خواندم توی یکی از این کشورهای اروپایی یه گروه ایرانی، کنسرت عرفانی داشتن و اسم کنسرت هم بوده جامه‌دران. فکر می‌کنید اسم کنسرت رو توی پوسترها چی ترجمه کردن؟ استـ.ـریپ تیـ.ـز!!!


 تصور کنید که مردم برای همین اسم بلیت خریدن و رفتن نشستن توی سالن. چند تا نوازنده مو و ریش بلند اومدن و براشون ساز زدن. یکی از نوازنده‌ها هر وقت دستی به ریشش می‌کشیده یا موهاش رو از روی شونه‌اش کنار می‌زده مردم فکر می‌کردن حالا وقتشه و یه جیغ خفیفی از اون وسط مسطا شنیده می‌شده. اما تا آخرش اتفاقی نیفتاده. یه سری رفتن اعتراض کردن. یه سری هم دست‌بردار نبودن و با گروه رفتن پشت صحنه. یه سری دیگه هم حتماً دنبال این دراویش توی خیابون راه افتادن :دی


پ.ن:

1/ از نگین بانو بخاطر نظرات بسیار جالبش متشکرم!! نظراتی که به صورت صفحه ای و خصوصی ارسال شده بود. ممنونم... 

2/ پست بعد رو که ارسال کردم، قسمت4 داستان هم ارسال میشه!

3/ این جناب جوووون داره از زیر کار در میره! میخواد نظرات رو جواب نده و توی وبلاگ کسی نظر نذاره، اسمشو گذاشته روزه ی اینترنتی! بریزید سرش و تهدیدش کنید تا حساب کار بیاد دستش!!! بله...

4/ همچنان با بلاگفایی ها ابراز همدردی میکنم و از همین جا اعلام میکنم که بسیار فجیع دارم حال میکنم که ماتحت همتون سوخته! واقعن!! نه؟؟!! نسوخت؟!  عجب؟! کی الان حسادت کرد به اینجا؟؟ هااا؟  یوهاهاهاهاها





یه فنجون نسکافه ی سرد شده:

پرستو: دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت که خواب از سرم ربود
من جاودانیم که پرستوی بوسه ات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه میکنی دل را
که در بهشت خدا هم غریب بود؟!

زنــدگــی جاریست...

درود

پسر و دختر توی چمن ها نشسته اند. دختر اشک می ریزد. پسر یک دستش را دور گردن دختر انداخته و با دست دیگرش اشک های او را پاک می کند و لبانش را می بوسد. اولین بار است که چنین صحنه ای را زنده پیش رویم می بینم. با چشم خودم نه توی فیلم ها، عکس ها، کتاب ها، شعرها، نقاشی ها و ترانه ها. این همان بخشی است که از زندگی ام دزدیده اند. از خیابان گردی هایم. گردشم در پارک، در کوچه ها و میدان ها. برای همین است که نگاه می کنم و نمی ترسم از اینکه پرخاش کنند. بگویند ندید بدید. بگویند پشت کوهی. حالا می فهمم که چرا کسی حوصله پیاده روی ندارد. حوصله کشف کوچه پس کوچه ها و گوش دنج دلدادگان را. وقتی بوسه ای نمی بینیم، بوسه ای نمی خواهیم.


پ.ن:

۱/ ابراز همدردی میکنم با همه ی بلاگفا نویس ها! من که بهتون پیشنهاد داده بودم بیاید بلاگ اسکای! خودتون گوش ندادید :دی

۲/ گاهی یه کامنت میتونه افکارت رو زیر و رو کنه! یه نظر که خیلی به دلم نشست. حیفم اومد خصوصی بمونه. نوشتمش توی یه فنجون نسکافه سرد شده :)

۳/ از نویسنده اش ممنونم :)





یه فنجون نسکافه ی سرد شده:

نگین:یه قهوه چی تا تلخ نباشه خودش نمیتونه یه قهوه ی تلخ درست کنه!!!
کمی از خستگیت رو بریز تو یه فنجون، یکم هم لبخند بهش اضافه کن، عصاره ی بیخیالی رو توی فنجونت بریز، قاشقی از احساست رو اضافه کن، فنجونت رو هم به کمی نگاه مهمان کن، صاف و ساده...برش دار و نوش جان کن!
حقیقت های تلخ همیشه شیرین ترین نوشیدنی ها هستند!
گاهی لازمه که یه کافه چی بشینه پشت یه میز، با نور یه شمع که استاد درست کردن سایه های بزرگه، و منتظر باشه تا براش قهوه ی تلخ بیارن!
کامت را شیرین کن!

مبهوت و کبود و گس!

میگوید*: هی فلانی٬ هیچ میدانستی نوشته هایت تلخ شده اند! به قول یکی از خوانندگان وبلاگت٬ مثل قهوه تلخ!

میگویم**: از کوزه همان برون تراود که در اوست! زندگی که تلخ بگذرد همین میشود دیگر! وقتی غمهایت روی هم تلنبار شوند... وقتی سیگارهایت فرت فرت به پای تو بسوزند و دم نزنند... وقتی تنهایی... وقتی نیست... وقتی نیستی... همین میشود دیگر...

ادامه میدهم: تازه فکر میکنم گس هستم تا تلخ! هنوز طعم تلخی ام را نچشیده ای!!!

میگوید: اینقدر غر نزن... خسته ام کردی!

میگویم: راست میگویی... خسته هم هستم... خیلی خسته... خیلی وقت است که از خودم هم خسته شده ام...

میگوید: من رفتم. خداحافظ...

میگویم: تو هم برو... آدمی تا شاد است، دور و برش شلوغ است. غمگین که میشود، تنهاست. تنها که شد، افسرده میشود. افسرده که شد، تلخ میشود. تلخ که شد میگویند چرا تلخی؟! از دستت خسته شدیم!!  آدمی را تنها میگذارند بعد انتظار دارند تلخ هم نشود!

:.

دوباره شدم مانند زنبق بعد از باران،
این روزها مانند فواره خودم را تکرار می کنم...

:.

میگوید=سایه ام!

میگویم= خودم!!

:.

راستی... روز جوان هم هست امروز... یاد ترانه ای که رضا صادقی آنرا خوانده افتادم. میگفت:
این روزان جوان و پیرن همه از جان خود سیرن
ظاهر ا همه می خندن ولی تو دلشون اسیرن...