کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

عازم سفرم...

درود

دوماه و خورده ای الواتی و الافی و لاابالی گری به پایان رسید و تا چند لحظه ی دیگه من عازم شیراز  و خوابگاه میشم! با اجازتون تا بخوام جاگیر بشم و وسائل رو بچینم و این مرکز نت دانشکده باز بشه و از این صوبتا، 2 یا 3روزی طول میکشه! احتمالن نیستم... شایدم هم بودم. یعنی خدارو چه دیدی! شاید همین که رفتم خوابگاه گفتن کل منطقه رو وایرلس کشیدن و منم تونستم از این آرزوی محال، با فراغ بال، جهت امیر خطیر وبلاگ نویسی استفاده کنم...

شاید هم اتوبوسم رفت ته دره و مردم و شوما از دست فرزاد کافه چی و دری وری هاش راحت شدید!!

در هر حال... تا درودی دیگر، بـــــدرود...

هر دم از این باغ، بری می‌رسد...

http://s1.picofile.com/cafe40cheragh/Pictures/mozoo/mozoo3.jpg

درود

پدیده‌ی وبلاگی فصل!

بنا به لطف دوستان و خوانندگان عزیزتر از جان، وبلاگ ِ کافه چلچراغ به عنوان پدیده‌ی وبلاگی فصل تابستان انتخاب شد. همین جا از کلیه‌ی دوستانی که این حقیر را مورد لطف خودشان قرار دادند و وبلاگ خودشان را انتخاب کردند تشکر می‌کنم. سایر دوستان شایستگی بیشتری برای این عنوان داشتند و این انتخاب باعث شرمندگی من در مقابل آن‌ها شد... از همه‌ی شما متشکرم...

.:نتایج پایانی انتخابات وبلاگی:.


80 هزار مبتلا به بیماری ایدز در ایران!
یعنی باید بیایند دم در تک‌تک خانه‌ها و به شما یاد بدهند که آهای آقا و خانوم محترمی که رابطه‌ی نچندان مشروع جن30 دارید، لطف فرموده و منت بر سر ما بگذارید و حداقل از کا.ندوم استفاده کنید؟!؟؟ از ابتدای امسال 10 درصد به آمار مبتلایان به ایدز که از طریق به اصطلاح رفتار پر خطر جن30 دچار این بیماری شده‌اند، افزوده شده است. یک بسته‌ی کا.ندوم معمولی 1هزار تومان و خیلی پر زرق و برق و حلقوی و چه میدانم طعم دارش، فوقش می‌شود 4هزار تومان. حالا درست است که سن ازدواج بالا رفته و آمار طلاق هم رو به افزایش است و این موارد باعث می‌شوند از‌خدابی‌خبران  دوتا دوتا و سه تا سه تا و بلکه هم بیشتر بروند در خفا و فعل و انفعالات حرام انجام بدهند اما حداقل به فکر خودتان هم باشید و نگذارید دستی دستی بخاطر هزار تومان ایدزی بشوید. والا بخدا...

هر دم از این باغ بری می‌رسد...
از برکات کشور دوست و عزیز و مشترک المنافعه مان چین، هر چه بگوییم کم گفته‌ایم! این روزها که از آن لباس‌های زیر ِ زیرمان گرفته تا بیسکوئیت و ساندیس و حتا مهر و تسبیح و سجاده‌‌ی نمازمان هم از چین وارد می‌شود، وارد کردن قرص مشروب دیگر نوبرش بود. جایی خواندم که جدیدن قرصی را وارد مملکت کرده‌اند که عینهو این قرص‌های جوشان و ویتامین "ث" که در آب می‌اندازی و قل‌قل کنان شربتی می‌شود خوراکی، در آب می‌اندازی و می‌شود مشورب الکی!! جلل خالق... این یکی اش را دیگر چینی‌ها چه ریختی ساخته اند؟! کار مامورین محترم را سخت کرده‌اند! سابق بر این تا به ماشین مجردی بر می‌خوردند، سرکی توی ماشین و صندوق عقبش می‌کشیدند و هر بطری نامربوطی و مشکوکی که می‌دیدند، اسم مشروب الکی می‌گذاشتند رویش و صاحب ماشین و متعلقاتش را به جرم شرب خمر می‌گرفتند و شلاق می‌زدند. حالا مهم نبود طرف واقعن خورده یا فقط حمل کرده! حالا با این قرص‌ها می‌خواهند چکار کنند خدا می‌داند...

هر دم از این باغ بری می‌رسد2...
جناب آقای دکتر احمدی نژاد ِ دوست داشتنی (صفت معکوس بید) در جریان انتخابات هفته‌ی پیش ترکیه، 25 میلیون دلار به حزب عدالت و توسعه برای پیروزی در انتخابات کمک کردند. بخدا قسم که ایران دوست داشتنی‌ترین کشور دنیاست! نمی‌دانم چرا کشور‌های غربی این‌قدر با ما سر لج افتاده‌اند! بیایید با ما دوست شوید. احتیاجی نیست که ما حتمن مستعمره‌ی شما باشیم تا بتوانید ثروت ما (مردم) را بالا بکشید، اگر جزء دوستان نزدیک آقای پرزیدنت ِتقلبی ما باشید، از زمین و آسمان، با دلیل و بی دلیل، شب و روز برایتان به صورت کمک ِ مالی ِ بلاعوض، ثروت این مردم بی چاره و خواب در اختیارتان قرار می‌گیرد.
این همه دوستان عزیزمان و برادران دینی و غیر دینی‌مان در ونزوئلا و بولیوی و میانمار و کومور و فلسطین و لبنان و سوریه و عراق و افغانسان و جدیدن پاکستان و ترکیه از ثروت‌های ما استفاده کردند، خب شما دوستان غربی و آمریکایی هم از در صلح و دوستی وارد شوید تا در این بخور بخور جهانی بی‌نصیب نمانید... والا بخدا...

کوروش مال ما بود یا مال انگلیسی هااا؟؟
از دیروز صبح موزه‌ی ملی ایران بازدید عمومی از منشور کوروش را آغاز کرد. سابق بر این توی کتاب‌های تاریخ به ما یاد داده بودند که کوروش موسس سلسله‌ی هخامنشیان بود. که احتمالن آنطور که می‌گفتند مربوط به ایران می‌شده. آرامگاهش هم تا آنجا که یادم می‌آید توی همین پاسارگاد بالای شیراز بود. حالا کدام پدر سوخته‌ای منشورش را برده انگلستان خدا می‌داند. و این که چه شده است که حالا برای دیدن منشور ِ کورروش خودمان باید بر سرمان منت بگذارند و دم ودستگاهی راه بی‌اندازند برای 4 الا 5 روز تماشا، خدا می‌داند...

تصحیح فید کافه چلچراغ در گوگل ریدر
دوستانی که لطف کرده بودند و لینک کافه چلچراغ را در گودری خودشان وارد کرده بودند، اگر صلاح دانستند لینکش را با لینک زیر جایگزین کنند. لینک زیر سریع‌تر به روز شدن وبلاگ را برایتان به نمایش می‌گذارد. نگران فیلتر بودن آدرس هم نباشید. شما فقط فید زیر را وارد گوگل ریدر کنید، بقیه‌اش حل میشود.

http://feeds.feedburner.com/cafe40cheragh

عروسک‌ ِ خیمه‌شب‌بازی!

http://s1.picofile.com/cafe40cheragh/Pictures/mozoo/mozoo1.jpg

درود

این روزها آدمها پشت ِ مهربانی کردن‌ها، تحویل گرفتن‌ها، عزت گذاشتن‌ها، محبت‌ها، دوست داشتن‌ها، و همدیگر را در آغوش کشیدن‌هایشان نیت‌های عجیب و غریبی دارند که حتی عقل جن هم بهش نمی‌رسد.
یک مرتبه می‌بینی شده‌ای عروسک ِخیمه‌شب‌بازی در دست این و آن. یک وقت حالشان خوش است و محض تنها نبودن یا چه می‌دانم انجام دادن کاری برایشان، آنچنان تحویلت می‌گیرند که خودت شاخ در می‌آوری! یک روز هم هر چقدر صدایشان می‌زنی، زنگ می‌زنی، اس‌ام‌اس می‌فرستی محل ِ سگ بهت نمی‌گذارند. دلیلش را هم حق نداری ازشان بپرسی! همین طوری بی دلیل این کار را کرده‌اند...
(این را همین طوری نمی‌گویم‌ها! تجربه‌اش را داشته‌ام. مثلن گاهی هرچه به کسی زنگ زده‌ام یا اس‌ام‌اس فرستاده‌ام جوابم را نداده. اما وقتی همان لحظه به یکی از رفقا گفته‌ام یک تک‌زنگ به فلان شماره بزن و زده است، سیل بی پایان اس‌ام‌اس و زنگ بوده که از همان کسی که جوابم را نداده به سمت گوشی رفیق ما سرآزیر شده است.)
خسته‌ام کرده‌اند برخی از این آدم‌ها! بخدا دوست داشتن بی‌بهانه و همیشگی چندان کار مشکلی نیست. اگه نمی‌خواهید کسی را واقعن دوست داشته باشید یا احترامش کنید یا برایتان مهم باشد این کار را موقتی هم انجام ندهید. آدمی است دیگر... یک وقت می‌بینی دلبسته‌ی محبتی می‌شود و وقتی آنرا از او دریغ کردید، می‌شکند... خراب می‌شود... می‌میرد... یک مقدار دوست داشتن واقعی را تمرین کنید...

اولینــ... و آخرینــ... پست انتخاباتی من .!.

http://s1.picofile.com/cafe40cheragh/Pictures/mozoo/mozoo1.jpg

درود

همونطور که اطلاع دارید از ساعت 24 امشب در وبلاگ ِ وحید (وب گپ)، انتخابات فصلی بخشی از بلاگستان برگزار میشه. با لطف دوستان ِ عزیز و معرفیشون، من در بخش پدیده‌ی فصل کاندید شدم.
هیچ‌وقت من در این وبلاگ ادعا نداشتم که یه فضای شخصی ساختم و هرچه که دلم بخواد توش می‌نویسم. اینجا رو یه فضای عمومی می‌دونم. یه محل برای همه‌ی کسانی که لطف می‌کنن و میان می‌خونن. بخاطر همین میگم شما وب منو کاندید نکردید، وب خودتون رو انتخاب کردید.

به جهت تعریف از خودم نمیگم، اما به یقین تمام فکر و ذکرم در این سه ماه که کافه ی 40 چراغ رو ایجاد کردم حرکت رو به جلو و پیشرفت بوده. اعتقادم این بوده که بلاگر باید پیشرفت کنه و نباید درجا بزنه. هر تغییر و تحول و تنوعی هم که توی وبلاگ دادم تنها به جهت کسب رضایت خاطر شما دوستان بود. من وبلاگ نزدم که مثلن از تنهایی فرار کنم و اینجا برای خودم دوست‌دختری دست و پا کنم و یا عقده‌های درونیم رو با دادن فحش به این و اون خالی کنم یا خودم رو با به سخره گرفتن بقیه وبلاگ‌ها بالا بکشم. من ادعایی در وب نویسی ندارم و چون ادعایی ندارم و اهل جنگولک بازی و چه می‌دونم وعده‌های بی مزه‌ای چون دادن کیک و ساندیس و امثالهم نیستم، کلن تبلیغاتی برای این انتخابات انجام نمی‌دم. هدف اول و آخر توی این انتخابات باید ارتقای سطح وبلاگ نویسی و پیشرفت اون باشه. بارها گفتم ما از همه چیز باید حداقل یه تجربه کسب کنیم. صرف انتخاب یه نفر به عنوان پدیده‌ی فصل کار مهمی نیست. من همین الان میتونم با 400تا آدرس تقلبی به وب خودم رای بدم و فردا طی یه پست جنجالی همه‌ی وب نویس‌ها رو به سخره بگیرم و افتخار کنم که پدیده‌ی فصل شدم! اما این سودی نداره. چون چیزی به من اضافه نشده جز غرور و دروغ...
هر 4 وبلاگ دیگه که کاندید شدن جز دوستان ِ نازنین و صمیمی من هستن. هیچ کس توی وبلاگستان از حسن کچل به من نزدیک تر نیست الان... اون حس رفاقتی که من نسبت به سعید شال گردن دارم... اون تفکری که پشت نوشته های کودک فهیم که واقعن هم فهمیه دیدم... اون رفاقتی که دیشب دلم خواست پایه گذاری کنم با هات داگز عزیز...
اینها همه و همه در کنار هم زیباست... من هیچ‌کدوم رو رقیب خودم نمی‌دونم که بخوام باهاشون رقابتی کنم. چون اصلن رقابتی نیست. تمرین رفاقته. بخدا اهل جنگولک بازی نبودم وگرنه دیشب یه پست می‌ذاشتم و به اصطلاح با ادبیات کروبی و احمدی نژاد و اینها توی انتخابات بقیه دوستان رو مسخره می‌کردم تا 4نفر بخندن و مثلن بگن چه آدم باحالی و برن بهم رای بدن. این کار من نیست...

من اینجا با همه رفاقت دارم. حتی با کسی که وبم رو باز کنه و فحش بده و ببنده و بره. من سعی می‌کنم به همه احترام بذارم. هرچند انسانم و گاهی خطا می‌کنم ولی سعی من به احترامه. احترام به شعور و فهم مخاطبم. به خواننده‌ای که میاد اینجا و من از صمیم قلب دوستش دارم...
به همین خاطر نه الان و نه هیچ‌وقت دیگه و هیچ‌جای دیگه به کسی نمی‌گم بیا وبلاگ منو بخون یا بیا به من رای بده یا برای من تبلیغ کن و این حرف‌ها. آنچه عیان است، چه حاجت به بیان است. وبلاگ من با تمام آرشیو سه ماهه‌اش جلوی روی شماست. منم به قول صالح علاء، دست به سینه در مقابل شما خوانندگان ِ جان، هر چی خودتون صلاح می‌دونید. وبلاگ، وبلاگ خودتونه... دوست داشتید رای بدید، نداشتید رای ندید... در هر حال بعد از انتخابات هیچ تغییری توی رابطه‌ی من و شما ایجاد نمی‌شه... هنوز هم دوستتون دارم و هنوز هم به هدفم که پیشرفت و ارتقای وبلاگ نویسه ِ اعتقاد دارم...


پ.ن:

1/ ببخشید که زیاد شد. خیلی وقت بود دلم میخواست راحت و صمیمی باهاتون حرف بزنم. این انتخابات بهانه ای شد برای این موضوع...

2/ انتخابات انشاالله امشب ، ساعت 24 ، در وب وحید (وب گپ) برگزار میشه.

3/ در ضمن، گوشه ای از هدفم برای ایجاد این وبلاگ و نوشتن رو سمت چپ کافه نوشتم. 

4/ کامنت دونی پست قبل بازه!

روز سینما! 5فیلم ، 5 بازیگر!

http://s1.picofile.com/cafe40cheragh/Pictures/mozoo/mozoo15.jpg

درود


12 سپتامبر! روز سینما!

تقویم را که نگاه می‌کردم متوجه شدم 12 سپتامبر، روز سینماست! برای من که علاقه‌ی عجیبی به پرده نقره‌ای و هنر هفتم دارم حداقل روز جالبی‌ست! به مناسبت این روز بازی وبلاگی برای خودم ساختم با اسم 5 فیلم برتر 5 بازیگر برتر! قصد دارم در این بازی 5 فیلمی را که دیده‌ام و 5 بازیگری که بازیشان را می‌پسندم معرفی کنم!


5 بازیگر برتر!!

ویتو کورلئونه‌ی فیلم پدرخوانده! یا همان بازیگر معروف، مارلون براندو! پدرخوانده را به زبان اصلی چندین بار دیده‌ام. لامصب مارلون براندو کلمات را به گونه‌ای ادا میکند که آدم در بهرش فرو میرود. یکی از عواملی که باعث شد سیگار بکشم، دیدن تصاویر جذاب و قدیمی مارلون براندو در حال سیگار کشیدن بود!

http://www.ehsandiary.com/archives/Marlon%20Brando.jpg


مایکل کورلئونه فیلم پدر خوانده! البته سه گانه‌ی پدرخوانده! بازیگری که در هر سه قسمت خوش درخشید! آلفردو جیمز! یا به عبارتی، آل پاچینو! یعنی من که می‌نشینم پای فیلم‌هایش فقط مات چشمانش می‌شوم. چشمانش هم بازیگرند لامصب! صدایش هم که دیگر هیچ! مردانه و جذاب! آخرین فیلم خوبش هم وکیل مدافع شیطان بود!


نیکولایس کیج! مردک همیشه مست ِهالیوود! توی نصف فیلم‌هایش نقش آدم بدمست را بازی کرده! از فیلم تغییر چهره و مرد خانواده بازی‌اش را پسندیدم.


برد پیت! همان شوهر سابق آنجلینا جان! علی‌رغم عده‌ای که می‌گوید پیت نان چهره‌اش را میخورد من می‌گویم بازیگر قابلی‌ست. بازی تحسین برانگیزش در فیلم مورد عجیب بنجامین باتن! یا بازی‌اش در فیلم بیاد ماندنی افسانه خزان و همین طور تروا!


قیصر خودمان! نمی‌شود که بازیگران وطنی را فراموش کرد. بهروز وثوقی را از ته قلب دوست دارم و بازی‌اش را می‌ستایم! کسانی که فیلم‌های فارسی دهه 40 تا 50 را دیده باشند به یقین تایید می‌کنند هیچ بازیگر قابلیت‌های بهروز را ندارد. حتی فردین! بازی‌اش در فیلم‌های سوته دلان، تنگسیر، داش آکل، دالاهو، گوزنها و شاهکارش "قیصر" را کنار هم بگذارید تا متوجه شوید چه می‌گویم. 6 فیلم با 6 نقش کاملن متفاوت و جذاب! از لات ِ غیرتی ِ چاقو کش بگیر تا دیوانه و معتاد و ماهیگیر ِ بندر... همه را بی نظیر ایفا کرده. خلاصه؛ قیصر ِ سینما، یکی بود...


5تا خیلی کم بود برای معرفی بازیگران مورد علاقه‌ام! می‌توانستم از پل نیومن چشم آبی ِ فیلم لوک خوش دست و رابرت دنیروی پدرخوانه 2 و پرویز پرستویی ِ زیر تیغ خودمان هم نام ببرم. اما کافیست...


5فیلم برتر!

خب این هم سلیقه‌ی شخصی‌ام است! سه گانه‌ی پدر خوانده را در یک ردیف می‌گذارم. البته هیچگاه قسمت دوم و سومش مثل قسمت اولش نبودند! فیلم افسانه‌ی خزان را بارها دیدم. کازابلانکا و تایتانیک را هم دوسال پیش دیدم! فیلم ِ مورد عجیب بنجامین باتن و میلیونر زاغه نشین را هم در یک ردیف معرفی میکنم! محله‌ی چینی‌ها و ماه تلخ را هم فراموش نمی‌کنم!! و... (خیلی سخت است انتخاب 5 فیلم. اصلن امکان پذیر نیست!)


:.

دافی نگار را دعوت می‌کنم زیرا می‌دانم بازی وبلاگی را انجام می‌دهد و میخواهم بدانم افکارش را در مورد سینما. کودک فهیم هم اگر علاقه‌ای به سینما داشت بازی کند. جوهر بی قلم و شال گردن را هم دعوت می‌کنم. بقیه را نمی‌دانم علاقه‌ای به سینما دارند یا نه! اگر داشتید از طرف من دعوتید...