کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

عارضم به خدمتتون که... !!!

درود
در راستای پست قبل و اعتراض برخی بانوان محترم مبنی بر عدم احتیاج آقایان محترم بر استفاده از داروهای افزایش میل ج ن س ی  و طبق گفته ی یکی دیگر از بانوان، آقایون خودشون روی دکمه ی حداکثر ثابت هستن باید خدمتتون عرض کنم که:
می‌گفت که: یکی‌از مشکلات پیر شدن اینه که رابطه فیزیکی با زنت، مثل این می‌مونه که تلاش کنی با طناب، بیلیارد بازی کنی !!!

ملتفت شدید؟! لازمه همشیره. لازمه. بالاخره هر مردی یه روزی به سردی دچار میشه!!!


و در پایان در راستای بسوزه پدر تجربه:

در اثبات کمالات و درجات علمی "آقا" همین بس که توی رساله‌شون، حداقل ٢٠ مورد حکم در مورد ور رفتن انسان با خودش دارند!!!


پ.ن:

1/ همین طوری یه چیزی نوشتم دور همی بخنیدم. زیاد خرده نگیرید. لبخند بزن برادر... و البته خواهر!

2/ لامصب دقت کردین این به اصطلاح علمای دینی ما در این زمینه‌ی شکم و زیر شکم واقعن عالمن!!؟ یعنی هیچ‌جای دنیا این‌قدر که اینا توی رساله‌هاشون در مورد این مسائل نوشتن صحبت نشده. حتی کتب پزشکی مرتبط! آخه کی فکرشو می‌کرد پوست آرنج شبیه پوست فلان جا باشه که این جماعت مخته (ببخشید، نخبه) ما کشفش کردن؟! آقا قدر این علما رو بدونید :پی

این روزها همه افسرده‌اند... شوما چطور؟!

درود
متاسفانه چیزی‌که این روزها در بین همسن‌و‌سالانم و بیشتر افراد جامعه حکم‌فرما شده یک حس بی‌انگیزگی و بی‌حالی و کم‌تحرکی است! آدمها زود‌رنج شده‌اند. خوابشان مشکل پیدا کرده‌است. دیگر مثل سابق از هیچ چیز لذت نمی‌برند. در تصمیم گیری‌هایشان مشکل دارند. احساس نا‌امیدی می‌کنند. اگر شما هم به مواردی که نوشتم دچار هستید باید خدمتتان عرض کنم که دچار افسردگی شده‌اید! بدبختانه مرض شایعی هم شده‌است. دور و برم را که نگاه میکنم همه به نوعی افسرده هستند؛ و البته خودم نیز!!! ریشه‌ی تمام مشکلات اجتماعی و صد البته فردی از همین افسردگی است. بیشتر افراد دچارش هستند اما خودشان خبر ندارند. هیچ می‌دانستید 60 درصد افرادی که افسرده هستند، به خودکشی فکر می‌کنند؟؟ و از آن بدتر؛ 15 درصد از این افراد خودکشی ِ موفق انجام میدهند! واقعن باعث نگرانی‌ست. یک تست روانشناسی معتبر در یکی از سایت‌ها خواندم که به همه شما توصیه اکید می‌کنم بروید و بخوانید. یک مقدار به خودتان بیایید... بیماری افسردگی جدی‌ست...

تست افسردگی دکتر بک


پ.ن:
1/ به توصیه‌ی یکی از دوستان به داروخونه رفتم و افشرده‌ی گل‌سرخ رو خریدم. قیمتش 6هزار تومنه. یه دارویه فوق‌العاده موثر در درمان افسردگی. یعنی منی که اگه نوشته‌هامو 2 هفته پیش می‌خوندید افسردگی و دپرسی از سر و روش می‌بارید رو از این رو به اون رو کرد. از نظر من که معجزه می‌کنه! یه داروی خوراکیه که 20 قطره اش رو صبح و شب می‌خورید. همراه با مایعات. یه حس نشاط و سرخوشی بهتون میده. مصرفش هیچ‌گونه عوارضی هم نداره. اگه بی‌حال و حوصله هستید و از این حال و روزتون خسته شدید... اگه دوست ندارید اطرافیانتون دائم‌خدا قیافه‌ی ضد‌حال شما رو ببینن... همین امروز برید و افشرده‌ی گل سرخ رو از داروخونه ها یا داروی گیاهی فروشی‌ها بخرید. فرصتو از دست ندید. بذارید دو روز بیشتر شاد زندگی کنید.
2/ من نه توی کار واردات این دارو هستم نه فروش بیشترش سود اقتصادی واسم داره که این‌طوری واسش تبلیغ کردم؛ تنها دلیلم واسه این کار در اختیار دادن تجربه ام بود. میگن تجربه نیمی از علمه! من تجربه اش کردم و جواب داده. امیدوارم بعداز استفاده از این خوراکی همه‌ی خوانندگان وبلاگم رو شاد و سرخوش ببینم!!
3/ خدمت آقایون محترم هم عرض کنم که این دارو یه خاصیت دیگه هم که داره اینه که میل جــ.ــنـ.ـسـ.ـی رو افزایش میده! از دستش ندید که ضرر میکنید. از من گفتن... در ضمن، توی هضم غذا هم موثره!
4/ ساعت 6 صبح به فکر شوما ها بودم که اومد نوشتم هاااا... اونوقت بگید کافه‌چی  بد!!!

تنهایی...

مثل قدم زدن در خیابان یک طرفه می‌ماند؛

فقط رفتن آدم‌ها را می‌بینی...

آمدنشان اتفاقی است که به آن پشت کرده‌ای... تنهایی



:.

پ.ن:

1/ دوستانی که میخوان لینکشون کنم بدون تعارف بگن. من با لینک کردن وبلاگ ها هیچ مشکلی ندارم. فقط وبلاگ های با قالب تیره رو گاهی لینک نمیکنم. هر چند ماه یه بار هم لینک ها رو رفرش میکنم و وبلاگ هایی که نوشتن رو کنار گذاشتن رو حذف میکنم. همین.

2/ توی پست قبل، قصد جسارت به هیچ وبلاگ نویسی رو نداشتم. باید تحمل نقد رو داشته باشیم. من بلد نیستم به قول عظما، نقد دلسوزانه بکنم. من رک و رو راست حرف میزنم! همچنان هم با وبلاگ هایی که روزمره نویسی میکنن مشکل دارم!! حالا چه خوشتون بیاد چه خوشتون نیاد! در هر حال ببخشید!

وبلاگ نویس تعهد دارد!

درود
دیشب تا الان داشتم به این موضوع فکر میکردم که وبلاگ نویس نسبت به خودش و وبلاگش و خوانندگانش تعهد دارد. حق ندارد هر چرت و پرتی را به عنوان اینکه وبلاگ خودش است به خورد خوانندگانش بدهد و بعد بهش برچسب بزند که  "وبلاگ شخصی خودمه و هرچی دلم بخواد توش می‌نویسم". خیلی جواب مزخرف و بی منطقیه! اصولن وبلاگ یک فضای عمومیه. یعنی وقتی یک نفر انتخاب کرد که نوشته هایش را توی وبلاگ بنویسد یعنی انتخاب کرده که خوانده شود و این به این معنی است که خواننده حق دارد در مورد چیزی که میخواند اظهار نظر کند.  اگه کسی بخواهد مطلبی بنویسد که خصوصیست، یا باید برایش رمز بگذارد یا اصلن برود و توی دفتر خاطرات، تقویم و یا حتی یک فایل ورد توی رایانه اش بنویسد! لزومی ندارد توی یک فضای مجازی و عمومی آنرا بنویسد و بهش لیبل خصوصی و هرچی دلم بخواد بزند!
پس اگه هر کس بخواهد نظر شخصی خودش را مطرح کند و جواب منتقدان را هم این‌طور بدهد که "این نظر من است. می‌خواهی قبول کن می‌خواهی نکن"، پس فکر کردن و خود را اصلاح کردن چه می‌شود؟ دنبال حرف و نظر درست رفتن چه می‌شود؟ یعنی این کار نشانه خودرآی و مستبد بودن نیست؟ پس نظردادن وقتی قرار نیست به حرف طرف مقابل هم گوش کنیم به چه درد می‌خورد؟ یعنی از مخاطب سواستفاده کرده‌ایم دیگر. حرف می‌زنیم و بعد که حرف‌هایمان تمام شد، دهانش را می‌گیریم تا چیزی نگوید. یا توی دهانش می‌زنیم.
احمقانه نیست؟! این را به خودم هم می‌گویم.
ادامه مطلب ...

New experience!!

درود
امروز یه تجربه ی جدید به دست آوردم. تجربه ی حضور در جمع وبلاگ نویسان!
جناب وحید هماتاش این قرار رو گذاشته بودن.

وحید وب گپ
اینقدر این آقا شاه شمشاد قدان شاه شمشاد قدان گفته بودم که من تصور میکردم با یه آدمی تو مایه های جابر روزبهانی و اینا رو به رو میشم. میخوام بگم که تصویر توی ذهنم یه آدمی بود با قد 2متر!! منتهی باید خدمتتون عرض کنم که اگه بره روی صندلی وایسه قدش شاید بشه 2متر! حالا خودتون قدش رو محاسبه کنید  :دی
البته... جدا از شوخی باید بگم که خیلی آدم فهمیده ای بود. یعنی از نظر من توی زمینه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و از این قبیل مسائل یه چیزهایی حالیش میشد. میخوام بگم که وبلاگ نویسی بود که میدونست میخواد چیکار کنه و چی بگه...

شـــ گردن ـــال
یعنی من امروز پاشدم رفتم که فقط سعید رو ببینم. دلیل اصلیم واسه رفتن سعید بود. بعضی وقتها آدم بدون اینکه کسی رو دیده باشه نسبت بهش علاقه قلبی پیدا میکنه. یه همچین حسی نسبت به سعید داشتم. میخوام بگم که اون 20 نخ سیگاری که من و سعید (به قول خودش معتادین بلاگستان) امروز کشیدیم با سیگار هایی که قبلن کشیده بودم فرق داشت و خیلی چسبید.

نیو فرندز !
امروز با خانوم ها: نازگل بانو(فوق العاده با شخصیت بودن)، آریشکا بانو(خیلی فهیم بودن)، ماهتیسا بانو(یعنی اگه یه لحظه ساکت میشد کل فضا به حالت سایلنت در می اومد)، مریم بانو (به همراه آقای همسر  تشریف آورده بودن) و حوری بانو(ایشون هم فهیم بودن و البته به دود سیگار من و سعید هم معترض شدن) آشنا شدم. همچنین با آقایون: آقا علیرضا( فکر کنم جزء نیروهای اطلاعات بودن که از خودشون چیزی نگفتن منتهی از افکارش خوشم اومد. آدم واردی بود) ، آقا کیارش(یه جورایی باهاشون و افکارشون همزاد پنداری کردم) و آقا حسین(ساکت بود اما ازش خوشم اومد مخصوصن وقتی وبلاگش رو خوندم) هم آشنا شدم. که البته سعادتی بود.

کافه کتاب نشر ثالث
محل قرار بود. کافه ی بدی نبود. یعنی اون قهوه فرانسه ای که سفارش دادم رو خوب درست کرده بود. برعکس جای دیگه ای که چند روز پیش رفتم!

هدیه!
جناب وحید خان یه کتاب به من هدیه دادن که بسیار از این کارش خوشحال شدم.


http://dc252.4shared.com/img/354312455/4a2e8d21/s3/DSC04408.JPG

http://s1.picofile.com/cafe40cheragh/Pictures/05082010045.jpg


قرار وبلاگی از زبان وحید وب گپ
میتونید متن توضیح قرار رو توی وبلاگ وحید که لینکش رو میذارم بخونید. یه سری عکس هم از دوستان گرفته که توی مطلبش هست. میتونید برید و من و سایر دوستان رو زیارت کنید :))


توضیحات کامل در مورد قرار وبلاگی در وب گپ


نیو لینکس

دوستان امروز رو که وبلاگشون رو داشتم لینک کردم. چندتا از دوستان هم که وب ندادن!!