کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

روز سینما! 5فیلم ، 5 بازیگر!

http://s1.picofile.com/cafe40cheragh/Pictures/mozoo/mozoo15.jpg

درود


12 سپتامبر! روز سینما!

تقویم را که نگاه می‌کردم متوجه شدم 12 سپتامبر، روز سینماست! برای من که علاقه‌ی عجیبی به پرده نقره‌ای و هنر هفتم دارم حداقل روز جالبی‌ست! به مناسبت این روز بازی وبلاگی برای خودم ساختم با اسم 5 فیلم برتر 5 بازیگر برتر! قصد دارم در این بازی 5 فیلمی را که دیده‌ام و 5 بازیگری که بازیشان را می‌پسندم معرفی کنم!


5 بازیگر برتر!!

ویتو کورلئونه‌ی فیلم پدرخوانده! یا همان بازیگر معروف، مارلون براندو! پدرخوانده را به زبان اصلی چندین بار دیده‌ام. لامصب مارلون براندو کلمات را به گونه‌ای ادا میکند که آدم در بهرش فرو میرود. یکی از عواملی که باعث شد سیگار بکشم، دیدن تصاویر جذاب و قدیمی مارلون براندو در حال سیگار کشیدن بود!

http://www.ehsandiary.com/archives/Marlon%20Brando.jpg


مایکل کورلئونه فیلم پدر خوانده! البته سه گانه‌ی پدرخوانده! بازیگری که در هر سه قسمت خوش درخشید! آلفردو جیمز! یا به عبارتی، آل پاچینو! یعنی من که می‌نشینم پای فیلم‌هایش فقط مات چشمانش می‌شوم. چشمانش هم بازیگرند لامصب! صدایش هم که دیگر هیچ! مردانه و جذاب! آخرین فیلم خوبش هم وکیل مدافع شیطان بود!


نیکولایس کیج! مردک همیشه مست ِهالیوود! توی نصف فیلم‌هایش نقش آدم بدمست را بازی کرده! از فیلم تغییر چهره و مرد خانواده بازی‌اش را پسندیدم.


برد پیت! همان شوهر سابق آنجلینا جان! علی‌رغم عده‌ای که می‌گوید پیت نان چهره‌اش را میخورد من می‌گویم بازیگر قابلی‌ست. بازی تحسین برانگیزش در فیلم مورد عجیب بنجامین باتن! یا بازی‌اش در فیلم بیاد ماندنی افسانه خزان و همین طور تروا!


قیصر خودمان! نمی‌شود که بازیگران وطنی را فراموش کرد. بهروز وثوقی را از ته قلب دوست دارم و بازی‌اش را می‌ستایم! کسانی که فیلم‌های فارسی دهه 40 تا 50 را دیده باشند به یقین تایید می‌کنند هیچ بازیگر قابلیت‌های بهروز را ندارد. حتی فردین! بازی‌اش در فیلم‌های سوته دلان، تنگسیر، داش آکل، دالاهو، گوزنها و شاهکارش "قیصر" را کنار هم بگذارید تا متوجه شوید چه می‌گویم. 6 فیلم با 6 نقش کاملن متفاوت و جذاب! از لات ِ غیرتی ِ چاقو کش بگیر تا دیوانه و معتاد و ماهیگیر ِ بندر... همه را بی نظیر ایفا کرده. خلاصه؛ قیصر ِ سینما، یکی بود...


5تا خیلی کم بود برای معرفی بازیگران مورد علاقه‌ام! می‌توانستم از پل نیومن چشم آبی ِ فیلم لوک خوش دست و رابرت دنیروی پدرخوانه 2 و پرویز پرستویی ِ زیر تیغ خودمان هم نام ببرم. اما کافیست...


5فیلم برتر!

خب این هم سلیقه‌ی شخصی‌ام است! سه گانه‌ی پدر خوانده را در یک ردیف می‌گذارم. البته هیچگاه قسمت دوم و سومش مثل قسمت اولش نبودند! فیلم افسانه‌ی خزان را بارها دیدم. کازابلانکا و تایتانیک را هم دوسال پیش دیدم! فیلم ِ مورد عجیب بنجامین باتن و میلیونر زاغه نشین را هم در یک ردیف معرفی میکنم! محله‌ی چینی‌ها و ماه تلخ را هم فراموش نمی‌کنم!! و... (خیلی سخت است انتخاب 5 فیلم. اصلن امکان پذیر نیست!)


:.

دافی نگار را دعوت می‌کنم زیرا می‌دانم بازی وبلاگی را انجام می‌دهد و میخواهم بدانم افکارش را در مورد سینما. کودک فهیم هم اگر علاقه‌ای به سینما داشت بازی کند. جوهر بی قلم و شال گردن را هم دعوت می‌کنم. بقیه را نمی‌دانم علاقه‌ای به سینما دارند یا نه! اگر داشتید از طرف من دعوتید...

داستان‌های ایرانیزه شده!!

http://s1.picofile.com/cafe40cheragh/Pictures/mozoo/mozoo15.jpg

درود

وقتی داستانی را می‌خوانی که در ایران منتشر شده،‌ نباید فکر کنی فقط یک داستان می‌خوانی. نشسته‌ای و کلمات را از زیرچشمانت رد می‌کنی و مجذوب ماجرا شده‌ای که یکهو یک کلمه یا یک پرش از صحنه‌ای به صحنه‌‌ نامربوط دیگری روند عادی خواندنت را قطع می‌کند؛ یا حتی همان سه نقطه‌ای که می‌گوید نویسنده چه عاجزانه آن را به جای یک سری کلمات ممنوع قرار داده و از شما می‌خواهد آن را دوباره در ذهن بیافرینید و از قوه تخیلتان بهره بگیرید. خواندن کتاب منتشر شده در ایران حسنش این است که باعث می‌شود ماجرای دیگری به صورت موازی با داستانی که در کتاب نوشته شده، حیات پیدا کند. جدای از اینکه نباید به کلمات چاپ شده اعتماد کنی و بهتر است از پس واژه‌ها به کشف و شهود برسی،‌ به خود می‌آیی و می‌بینی که خود نویسنده یا مترجم هم وارد داستان شده‌اند. پشت میز نشسته‌اند و سردرگم و کلافه دارند واژه‌ها را در ذهنشان زیر و رو می‌کنند تا بتوانند کلمه‌ای را جایگزین کلمه‌ای دیگر کنند. مثلا نوشابه را جایگزین مشروب کنند یا کلمه‌ای بیافرینند که استعاره‌ای از کلمه اصلی باشد، کلمه‌ای که به ناچار قرار است در متن حذف شود. سانسورچی،‌ خانم یا آقای بررس وزارت ارشاد را می‌بینی که روی بعضی از کلمات خط می‌کشد،‌ کنار بعضی پاراگراف‌ها می‌نویسد که باید حذف شوند،‌ بعضی شخصیت‌ها را مشکل‌دار می‌یابد،‌از نویسنده یا مترجم می‌خواهد که مسیر داستان عوض شود و این بازی با هر کتابی که به دستت بگیری شروع می شود. نمی‌شود قسر در رفت.


پ.ن:

۱/ چندماه پیش یه کتابی میخونم به اسم 50 داستان کوتاه از 20 نویسنده‌ی فرانسوی! توی هر صفحه از داستان که می‌خوندی هی اسم نوشابه می‌اومد. حالا داستان‌هایی که مربوط میشد به چندصد سال پیش! اونم فرانسوی‌ها که توی مصرف مشروبات سرآمد دنیا هستن رو بچه مثبت کرده بود و هی نوشابه می‌خوردن!

2/ یه بخش‌هایی از داستان‌ها هم اصلن نبود! یعنی یه پاراگرافی بود داشت توضیح میداد که مثلن امیلی و لیلیان دارن از خاطرات نوجوانیشون میگن؛ بحث که می‌رسید به اون خاطره‌شون که رفتن پشت باغ و... اینجا یهو کلن خواننده به شیوه‌ای جالب پیچونده میشد و نوشته بود که رفتن پشت باغ، مشق‌های دبیرستانشون رو بنویسن!!! آخه کدوم ابلهی بعد از 30 سال یادآوری خاطرات که میکنه میگه: یادته رفتیم پشت باغ، من و تو، تنها بودیم، مشق نوشتیم؟!! :دی

3/ کلن اوضاعی داریم با این سانسورچی‌ها و بخش ممیزی وزرات ارشاد و فرهنگ اسلامی! و درکل داستان نویسی و داستان خوانی!

4/ موضوع این یادداشت که "دافی‌مو" هست، مخففی از داستان و فیلم و موسیقی میشه! یعنی توی این بخش در مورد این مسائل صحبت می‌کنیم! افتاد؟!