درود
خب من ی سیستمی دارم و اون اینه که اگه از چیزی خوشم نیاد و به دلم نشینه٬ نمیشینه!!
هرچی وبلاگ میزنم تا به ی حدی میرسه٬ دیگه ازش زده میشم.
یعنی میدونید چیه!! وبلاگ و اسم بلاگ و اینها همه فرعیات هستن و اصل اساسی ِ وب نویسی٬ نویسنده است و نوع نگارشش!
یه موضوع اساسی دیگه هم٬ همون مشکل دانشکده است که اینترنت داغونی داره و نمیرسه به من و کمتر وقت میکنم ازش استفاده کنم... متاسفانه...
اگه دوست دارید چرت و پرت های منو بخونید٬ منتظر باشید تا ی جای جدید بزنم و اونجا براتون بنویسم...
البته توی انتخاب سرویسش هنوز شک دارم... شاید وردپرس... شاید هم همین جا...
به قول سنجد٬ برمیــــــــــــــگردم...
درود
دیگر داشت تاب و توانم از دست میرفت. مدت ها بود دلم پاییز میخواست. شنیدن صدای خش خش برگها و پیچیدن بوی باران در هوا و حال و هوای پاییزی...
البته هنوز باران نزده... فقط هوا ابریست و بوی باران پیشاپیش می آید. خدا کند زود تر این باران بیاید بلکه این دلتنگی هایم تمام شود... دلم میخواهد بروم زیر باران و یک دل سیر گریه کنم...
پ.ن:
1/ هفتهی اول رفتن ب خوابگاه یعنی دردسر جابجایی وسائل و خرید لوازم مورد نیاز و پر بودن وقت و غیره... فکر کنم اینها کفایت کنند برای 1 هفته غیبت من! البته دوستان گفتند از کافی نت استفاده میکردی! عارضم به حضورتان که خوابگاه ما در دانشکده و دانشکده در 15 کیلومتری شهر میباشد. طبق اطلاعات سابق من، 15 کیلومتری هیچ شهری، کافی نت نمیزنند وسط کوه و کوهسار!!!
2/ زلزله هم آمد! یعنی چند ثانیهای ما رفتیم روی ویبره! البته ما که سر کلاس بودیم و روی صندلی ویبره رفتیم! منتهی استاد گرانقدر پس از پایان زلزله و بازگشت آرامش با ندایی سوالی میفرمایند: مگه زلزله اومده؟!
3/ بگذارید بیایم روی روال خودم، میآیم و میخوانمتان و جواب نظرات را هم میدهم. مهلت بدهید...