کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

زندگی ِ دلقکی ِ نکبتی!!

درود
الان فقط یه دماغ پلاستیکی قرمز رنگ و یک لباس گشاد مسخره کم دارم. مقداری هم رنگ می‌خواهم تا روی صورتم نقش لبخندی را نقاشی کنم! تنها تفاوت من با یک دلقک، کمبود همین هاست...
وقتی با دل‌گرفته و خسته از روزگار می‌خندی و لودگی می‌کنی... وقتی خودت را فراموش می‌کنی... غرورت را زیر پا له می‌کنی... و به  زور و زحمت می‌خندی تا دیگران بخندند! اشکت را توی هزار سوراخ سنبه پشت چشمت پنهان می‌کنی تا مبدا بیرون بریزد و هویدا کند راز درونت را... وقتی می‌گویی خودم به جهنم، بگذار دیگران را شاد کنم، دلقکی دیگر... یک دلقک تمام عیار.
زندگی‌ام شده عینهو دلقک‌ها! دل ِ من هیچ... حال ِ تو خوش، تمام زندگی ام شده! خودم را... خود ِ خودم را انداخته‌ام گوشه‌ی پستوی خانه‌مان و دلقک‌وار زندگی می‌کنم! حتا حق گریه هم ندارم! تا اسم اشک و بغض می‌آورم، می‌گویند: تو مردی؟! خجالت بکش؟! از خودت خجالت بکش؟! آخر از چه خجالت بکشم؟ از اینکه خودم را رها کرده‌ام و فکرم شده تو!؟ از اینکه به فکر این هستم که چگونه تورا بخندانم خجالت بکشم؟
نیمه‌های شب رفتم و روی یک صندلی توی پارکی نشستم. خیره شده بودم به سایه‌ام! یک فکر مدام توی ذهنم رژه میرفت. خودکشی! منتهی نمی‌دانم کدام را بکشم... خودم را... یا دلقک را...


یک فنجون قهوه ی تلخ:

 کافه چی: همین است دیگر! زندگی ِ دلقکی ِنکبتی آخرش همین می‌شود که هیچ‌کس حوصله‌ات را ندارد! یک عمر می‌خندانی، خودت را بیخیال می‌شوی، همیشه حوصله‌ی همه را داری، اما نوبت خودت که می‌شود... نوبت غم و غصه‌ی خودت که می‌شود... وقتی دنیا روی سرت خراب شده و دنبال هم‌دم می‌گردی... دنبال یکی که حداقل یک ساعت برای تو دلقک بشود؛ نیست... یعنی پیدا نمی‌شود. همه برمیگردند به همان قالب اصلی خودشان... صبرشان تمام می‌شود... حوصله‌ات را ندارند... همان خودخواهی میشوند که بودن!
زندگی ِ دلقکی ِ نکبتی همین است آخرش...

نظرات 110 + ارسال نظر
غزل جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 18:49

اوووووووووووووووووول!

فرزاد : سلام
هه... اول شدن که برات مهم نبود؟! چرا اول شدی؟ سوم که بهتر بود!

غزل جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 18:52

خودکشی...دلقک...اینارو واقعا با تک تک سلولام حس میکنم...غصه خونم رفته بالا...اشک ریزی چشمم رفته بالا...حالا همه به این روزام میخندن....چند روز دیگه هم سرمزارم...

فرزاد : سلام
خودکشی رو بد گرفتی هاااا!! منظورم از خودکشی این بود که یا همچنان خود واقعیم رو کنار بذار و دلقک باشم یا دلقک رو بکشم و خودم باشم!

غزل جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 18:53

کاش غصه امان میداد تا شاد زندگی کنم!...امیدوارم تو حالت به اندازه من خراب نشه!

فرزاد : سلام
میگذره...

اکیوسان جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 19:05 http://www.3donge.blogfa.com

اون زندگی دلقکی رو الان خیلیا دارن و منم شاید یکیشونم ولی نه میخوام دلقک بمیره نه خود واقعیم.

فرزاد : سلام
زندگی دوگانه آزار دهنده است...

سایه جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 19:42

اِ میشه 20 تومنم از اسمم استفاده کردی اینجا!!

فرزاد : سلام
۲۰ تا چی؟ چندغاز؟ شاهی؟ ریال؟ تومان؟

سایه جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 19:43

یاد ِ مشاورمون افتادم توی مدرسه کلاس اول دبیرستان که بودم!می گفت خجالت بکش از اول سال این بچه ها دورتو گرفتن نه در س می خونی فقط منتظرن تو بگی اونا کرکر!!دختر باید سنگین رنگین باشه!!

فرزاد : سلام
پس شوما نیز سابقه ی دلقک بودن داشته اید!؟!

سایه جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 19:50

ولی زندگی دلقک وار هم خودش عالمی داره !!باعث میشه یه ذره از اون غمهایی که داری فاصله بگیری حتی واسه چن دیقه!!

فرزاد : سلام
چه سودی داره! تا کی آدمی میتونه از خودش فرار کنه؟

مژده جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 19:52 http://shahnematollahi.mihanblog.com

هووم. درک می کنم. بهتره برای رهایی ازین افکار خودت باشی. (گور بابای مردم. ببخشیدا)

فرزاد : سلام
مهم همین قسمت آخر قضیه است. گور بابای مردم رو نمیتونم بگم...

---- جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 19:54

غم نوشته هات خیلی بیشتر از دلقکی هات به دل من یکی میشینه.. با این حال امیدوارم غم و غصه زندگیت اونقدر کم باشه که بازم بتونی پنهونش کنی و نبُری.. و دلقکی بنویسی..


فکر می کردم بیشتر از 20 سالت باشه!

فرزاد : سلام
گر دهد دست که دامان ز خسان برچینم...
:.
لطف داری شوما...
:.
خب بیشتره...20 و چندماهمه...

مریم پاییزی جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 19:56

دهم

فرزاد : سلام
آفرین... جایزه داری!

سایه جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 19:56

منظورم تومان بود!!یک زمانی بله داشته ام!!الان هم گهگاهی در اوقات مدارس یا در جمع ِ دوستان و لاغیر پولِ خوبی هم میدن!میخوای تو هم معرفی کنم؟

فرزاد : سلام
۲۰ تومن؟ حالت خوبه؟ 20 تومن لواشک هم بهت نمیدن! یک "هزار" بذار قبل از تومن.
:.
نچ... دیگه کار نمیکنم...

مریم پاییزی جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 20:03 http://man0o-del.blogfa.com

این زندگی دلقکی نکبتی رو با همه ی وجودم حس کردم و می کنم!
همیشه مرهم همه هستی . همیشه کمک دیگران بودی . اونوقتی که دلشون گرفته پر بودن از غم و درد اون تو بودی که به دادشون رسیدی و با لودگیات سعی کردی خنده به لبشون بیاری ولی خودت چی؟؟؟
سهم تو چیه؟؟؟ پس کی دلقک تو می شه ؟؟؟ هیچکی دیگه حوصله ت رو نداره . تا میای دو کلمه حرف بزنی کسی باورت نمی کنه فک می کنن هنوز همون دلقکی! نمی فهمن بابا خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است! نمی فهمن حتی یه دلقکم گاهی دلش می گیره گاهی دلش فقط یه آغوش میخواد که توش زار زار گریه کنه و خودش و سبک کنه
هیشکی نمی فهمه چه حالی داری چون جدیت نمی گیرن! اونوقتیم که پناه میاری به این دنیای مجازی فقط تا چند وقت تحملت می کنن بعد از اون دیگه خسته می شن و کم کم دور و برت و خالی می کنن...
تو هم دلقکی؟

فرزاد : سلام
سه تا آه بلند کشیدم بعد از نظرت... دقیقن... دقیقن همینی که تو میگی... آه

مریم پاییزی جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 20:05 http://man0o-del.blogfa.com

ببین! سعی کردی لااقل تو این پست داد بزنی که من دلقکم تا همه بفهمن خود واقعیت یه چیز دیگه س ولی تو جواب دادن به کامنتا بازم همون دلقکی! بازم نقابت رو صورتته!

فرزاد : سلام
خب هنوز تصمیم نگرفتم خودم رو بکشم یا دلقک رو بکشم!

سایه جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 20:17

چون همشهری بودی قیمتو آوردیم پایین وگرنه راه نداشت واسه کسای دیگه!حالا بیا خوبی کن!

فرزاد : سلام
نچ... خوبی به کسی نکن! جواب نمیده... البته من ممنونم هاااا

مریم پاییزی جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 20:29 http://man0o-del.blogfa.com

میدونی ! فک نمی کنم بتونی دلقک رو بکشی!
چند سالته؟ دور و بریات یه عمره دارن تو رو با این خصوصیات می شناسن
اگه می خوای بکشیش باید با همه درگیر شی! جسارتش رو داری؟
فک می کنن عوض شدی . فک می کنن چی شده که فرزاد اینجوری شده؟ نکنه اتفاقی واسش افتاده؟
اونوقته که یدفعه می بری و داد می زنی که نه من خودمم همونی که باید باشم!!!
شجاعتش رو داری؟

فرزاد : سلام
برعکس... من فکر میکنم که کسی اصلن واسش فرقی نمیکنه. من نشدم یه دلقک دیگه...
چیزی که توی زندگی آدمها میشه دید اینه که تنها خودشون رو میبینن... حالا دقلک نشد طلخک... طلخک نشد ملیجک...

مریم پاییزی جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 21:48 http://man0o-del.blogfa.com

آره ولی آدما یه گنجشکم داشته باشن بعد دو هفته بهش عادت می کنن و طول می کشه تا به مرغ عشقی که جدید خریدن عادت کنن

فرزاد : سلام
عادت با علاقه فرق داره! عادت موجب فراموشی میشه... اما علاقه موجب دلتنگی میشه...

دودو جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 22:07 http://doudou.blogsky.com

فکر کنم دوباره باید از اون چیه گل سرخ بود؟؟؟از همون باید بخوری.


زیاد بهش فکر نکن.این نیز بگذرد....

یک کار دیگه هم می تونی بکنی....
از دیگران برای خودت دلقک بساز....بزار یه بارم کارای اونا بخندونتت.....شاید برات مایه نذارن.اینجور وقتا بهتره به زور ازشون مایه بگیری...

فرزاد : سلام
دیگرانی که حوصله ات رو ندارن رو چطوری ازشون دلقک بسازم؟! به کدوم کارشون بخندم؟ به بی محلی هاشون؟ بی نادیده گرفتن هاشون؟! نه... نمیشه!

نگین جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 22:12 http://www.inky.blogsky.com

وای.دقیقا یه پستی گذاشته بودم تو وبلاگم عین همینا که نوشتی...عنوان اون پستم هست دلقک بودن.ولی تو نخوندیش.
؛ نوشته هات رخنه کرد تو تمام تنم! برام عجیبه که چقدر مثل من فکر میکنی...

می فهمم چه حالی داری...
منم خیلی این مدتا به خودکشی فکر میکنم.هم کشتن جسم هم کشتن روح.از یکی از دوستای وبلاگیم پرسیدم چند تا راه برای خودکشی معرفی کرد خیلی عالین.اگه خواستی بهت می گم...البته برای انجامش باید خیلی شجاع باشی...

فرزاد : سلام
چه عجب... بالاخره توی یه موضوع باهم به توافق رسیدیم. راه های خودکشی؟ میتونم باهاش دلقکمو بکشم؟ بهم میگی راه هاشو؟

نگین جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 22:17 http://www.inky.blogsky.com

اگه خواستی بخونیش سمت راست وبلاگم تو آرشیو ؛ عنوانش هست...

فرزاد : سلام
میام میخونم

مریم پاییزی جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 22:38 http://man0o-del.blogfa.com

دو تا سرلوح مثل نگین داشته باشی احتمالا تا الان چهلمت هم گذشته

فرزاد : سلام
هه... میبینی؟ تازه میخواد راه های خودکشی بهم پیشنهاد بده...

نیلوفر جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 22:39 http://hamechiznevis.blogsky.com

سلام
خوبی؟
من سالم و زندم بدبختانه!!!!!!
شاید می فهمم که چی می گی ولی زندگی همینه خیلی ها مثل تو دلقکی زندگی می کنن شایدم بدتر!
منم به خودگشی فکر می کنم ولی نه جرئتش رو دارم نه دلم میاد که مامانم........
بی خیال هر چی کمتر به بدبختی فکر کنی و ذهنت رو جای دیگه مشغول منی بهتره
شاد باشی و موفق

فرزاد : سلام
رسیدن بخیر... چه عجب...
:.
خودکشی نه! منظورم کشتن خوده درونم یا کشتن دلقک بودنم بود.

مینو جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 22:41 http://yousefabad.blogfa.com

دقیقا میدونم زندگی دلقکی چطوریه. و متاسفم که تو هم داری تجره ش میکنی!

فرزاد : سلام
همه یه جورهایی انگاری درگیرش بودن...

Ghazal جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 23:02 http://more-smoke.blogfa.com

فرزاد دلقک رو بُکش..این آدما ارزش این که خودتو به زحمت بندازی ندارن..

فرزاد : سلام
نمیدونم بتونم... اما شاید کشتم...

مـــــاه تیســــا جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 23:58 http://www.mah-tisa.blogfa.com

سلام کافه چی یا گارسون خودمون

میدونی چیه؟؟خب نمیدونی .. حرفات همش درست خب آخه منم همیشه همین حس رو دارم ولی فک کنم همه تقریبا عین هم هستند همه ی همه نه ها خب اکثر آدم ها عین هم هستند ... ولی کی گفته مرد گریه نمیکنه اون مال قدیم ندیما بود الان مردها گریه هم میکنند ... گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه ...

ولی مطمئن باش هر کسی رو که بخندونی حوصله ات رو وختی که غم داری هم داره حالا اگر یه نفر این جوری هست فکر نکن همه این جوری هستند ...

خودکشییییییییی؟؟ این فکرهای مسخره را از سرت دور کن پسر ... مرگ پایان زندگی نیست ... زندگی کن برای خودت نه هیش کس دیگه فخط خودتتتتتتتتت

فرزاد : سلام
نمیذارن... تا حرف از بغض زدم بهم توپیدن...
:.
هه... پس چرا اون کسی که تمام سعیم به خوشیش بود و وقتم گذاشتم براش و همیشه براش حوصله داشتم الان دیگه حوصله که هیچ... یه ذره وقت برام نمیذاره؟ تلفنمو قطع میکنه؟ نخیر... آدمها خیلی زود عادت میکنن و بعدش هم یادم تورا فراموش...
:.
جایی که زندگی کردن برای دیگران که هیچ، برای خودت هم سودی ندارد، خودکشی بد نیست...

اکیوسان شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 00:20 http://www.3donge.blogfa.com

دوگانه سوز بودن خوبه .
مردم نمیفهمن چی میکشی.
تو میفهمی مردم رو چقدر خوشحال میکنی.
دلقکا رو ستایش میکنم.

فرزاد : سلام
پس خوده واقعیت رو کی ستایش کنه؟ ... آدمی احتیاج داره به ستایش شدن...

مریم پاییزی شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 00:57 http://man0o-del.blogfa.com

ببینم نکنه شکست عقشی خوردی؟ هان ؟

فرزاد : سلام
نه بابا... عشق چی.. کشک چی... شکست چی...

مریم پاییزی شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:02 http://man0o-del.blogfa.com

گریه کن مرد ، مگه از سنگه دلت

گریه خوبه ، وقتی دلتنگه دلت

گریه کن مرد ، گریه خالیت میکنه

گاهی اشک ، حالی به حالیت میکنه

گریه کن مرد ، وقتی از غصه پری

وقتی از عالم و آدم می بری

گریه کن مرد ، جای بغضه تو گلوت

رد شو از پیچ و خمای روبروت

گریه بد نیست ،آخر حادثه نیست

گریه کن ، که اشک مرد فاجعه نیست

فرزاد : سلام
به قول احسان... مرد برای هضم دلتنگی هاش... گریه نمیکنه، قدم میزنه...

مـــــاه تیســــا شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:08 http://www.mah-tisa.blogfa.com

ای کوفتتتتتتتتتتتتتتتتتت

نمیدونم چرا همیشه تو اول میای تو وبم نظر میزای !! در صورتی که از نیم ساعت پیش وبت برام باز بود و میخواستم جوابت رو بدم ... همش تو وب وحیدم خو

فرزاد : سلام
خب دل به دل...نه وب ب وب لوله کشی داره دیگه!
:.
کمتر با جومونگ بپلک... میکشتت هاااا

سیاوش شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:13 http://kharaaaab.blogsky.com

اولا اینکه تو غلط بکنی خود کشی کنی . دیگه نبینم از ای حرفا بزنی ها
بعدشم اینکه اگه بدونی از شادی تو مردم هم شاد میشن بده خودتو شاد جلوه بدی .
خب تو همادمی یه روز بزن تریپ عصبانیت کی کارت داره . موضوع اینه که تو خودتو خالی نمیکنی همش هی تلمبار میشه رودلت اونوقت مث الان رودل میکنی و حالتو میریزه به هم ...

تو این دوره زمونه همه باید تا حدودی دلقک بازی کنن و خودشون رو شاد نشون بدن تا روزگار بگذره وگرنه کو.. میشم بصورت کثیف البت تا حدودی دلقک بازی ، گاهی خالی کردن هم لازمه
بخدا با قیافه تو هم رفته و عصبی هم بیای سراغم قبولت دارم میخوامت بابا خره هوا خواهتم شدید

فرزاد : سلام
خودکشی یه چیز دیگه منظورم بود. توی متن دقت کن. خود واقعی یا خوده دلقک! یکی از این دو رو منظورم بود.
:.
خب مشکل همینه... نمیخوام با دلقک بودن روزگار بگذره... خب یه بار هم روزگار دلقک باشه و ما بگذرونیم..
:.
چاکریم داااااش... از بین همه٬ فقط شوما واسمون موندی و معرفتت که تمومی نداره... دمت گرم...

هیدرا شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:14

یا خود واقعیتو بکشی و همچنان دلقک یاشی یا دلقک رو بکشی و خود واقعیت باشی؟
اینه حس و حالت ؟نه؟اینه منظورت؟
خلاصش کن دلقک رو و خودتو ازاد کن...!
نذار کسی تورو مجبور کنه اونی باشی که دوست نداری!

فرزاد : سلام
دقیقن... یکی از این دو رو باید قربانی کنم...
هنوز تصمیم نگرفتم کدوم رو...

حوری شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:15 http://afkarepichdarpich.persianblog.ir

آخ که حرف دل منو زدی
اگه کودکیم رو بذارم کنار به جرات می تونم بگم که ۱۷ ساله دارم اینجوری زندگی می کنم
همیشه غم هامو پنهون کردم تا کسی نفهمه تو دلم چی میگذره
تو اوج ناراحتی خندیدم و دیگران رو خندوندم.
یه وقتایی واقعا کم میارم
درست مثل همین روزا

فرزاد : سلام
خب درمونش؟ چکار کنیم با این حال و روزمون... نمیشه که بسوزیم و بسازیم... راه چاره اش؟!

غزلک شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:20 http://w

بیا اینم جشن تولدم...شروع شد...

فرزاد : سلام
شمع هارو فوت نکن اومدم...

مـــــاه تیســــا شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:21 http://www.mah-tisa.blogfa.com

خب گارسون جونم وختت رو برای کسی بزار که ارزشش رو داشته باشه ... عزیزم دور و زونه همینه ... میخوای بخواه نمیخوای هم باید بخوای

اگر اون شخص ازت سیر شده بحثش جداست ... چون یه چیز همه جاییه ... عشق و عاشقی این زمونه رو باید تو خواب ببینی گل پسر ... زندگی کن برا خودت فخط خودت نه س دیگه ... اون وخته که میبینی زندگی چقدر شیرینه ... همه رو دوست داشته باش ولی عاشق نشو ... چون عاشقی درد بردیه گارسونی گرفتارش نشوهمه رو دوست داشته بدون این که از کسی انتظاری داشته باشی همیشن کاری که من دارم انجام میدم و چقدر هم راحتممممممممممممممم
زمانش که رسید عاشق بشو .. عاشق خودت و زندگی که باید برای عشقت بسازی که تا اخرش با هم باشین ... به اون میگن عشق نه این عشقای امروز

فرزاد : سلام
بحث عشق نیست... گاهی وقت ها همین رفاقت هم بوی... میده! از اینش حرصم میگیره...
میخوام بزنم به در بی خیالی... نمیشه... یه سری ها چند ساله خواننده ثابت نوشته هام هستن.. میدونن... بیش از ۴ ساله هی میخوام بیخیال همه چی و همه کس بشم اما نمیشه. یکی این وسط نمیدونم چیه که نمیذاره... اگه میدونستم باهاش مبارزه میکردم... اما حیف...

مـــــاه تیســــا شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:26 http://www.mah-tisa.blogfa.com

اینقدر نا امیید نباش پسر ... یعنی چی برای کسی سودی نداری؟؟؟

مطمئنا کسایی هتند که دوست دارند حتا اگر سودی هم نداشته باشی .. مگر من سودی دارم؟؟؟جز ضرر و ناراحتی برای پدر و مادرم که با ارزش ترین آدمای زندگیم هستند چیز دیگه ای نبودم ... پس باید برم به فکر خودکشی باشم؟؟

زندگی سخته خیلی سخت .... باید تلاش کنی نه همه چی رو تموم کنی ...

خا ننه؟؟اگر یه بار دیگه ببینم از این حرفا بزنی میکشمت ها ها ها هاها

فرزاد : سلام
حرفهات امید دهنده است... واقعن ممنونم...
ببین... همین الان یکی از سودهات مشخص شد... آدمو یوخده امیدوار میکنی...
:.
خب اگه بکشی که همون میشه که من میخوام

مـــــاه تیســــا شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:28 http://www.mah-tisa.blogfa.com

فرزاددددددددددددددد گارسونننننننننن تو به سیاوش گفتی من پر چون هستمممممممممممم؟؟من اصلا حرف میزنمممم؟؟؟از دیفال صدا در میاد ولی از من هیچ

فرزاد : سلام
ببین... اون تشخیصش قویه!‌به سرعت فهمید جنست چه ریختیه!
:.
شوما همین جوری باش... بخدا ساکت بشی دنیا ساکت میشه

غزل شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:50 http://www.calm.blogsky.com

تشکر...تشکر...تشکر...

فرزاد : سلام
خواهش... خواهش... خواهش

غزل شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:56 http://w

چقدر قیافه ات خداوکیلی باحاله:

فرزاد : سلام

مـــــاه تیســــا شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 02:11 http://www.mah-tisa.blogfa.com

گارسون جونم من اون جوری که فکر میکنی نمیکشمت یه جور دیگه میکشمت

بخدا هر چی گفتم حخیخت محض بود ... این همه ادم دوست دارن و براشون ارزش داری به اونا فکر کن نه به این که فخط یه نفر باهات این کار رو کرده ...

فرزاد : سلام
یعنی چه جوری میکشی منو؟؟! وای نگو که ترسیدم قاتل

Miss o0o0o0om شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 02:11 http://www.oooooom.blogfa.com

سلامـــــ
اوه اوه...

هر چی پست دیروزت بهمون چسبید ....اینیکی حالمونو گرفتـــــ
نمیدونم چی شده که اینطوری بهمت ریخته.....اما خب متاسفم امیدوارم حل شه و این حس و حا موقتی باشه....
اقا فرزاد خیلیامون دوست نداریم اینطوری ببینیمت....

فرزاد : سلام
ممنونم عزیز جان... سعی میکنم دیگه اینجوری نبینید... سعی میکنم...

مـــــاه تیســــا شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 02:16 http://www.mah-tisa.blogfa.com

_______________________$$_________$$$
_____________________$$$$_______$$$___$$$$$
____________________$$$$$$_____$$$___$$$$$$$
___________________$$$_$$$$___$$$__$$$$ $
___________________$____$$$$_$$$$_$$$
_______________________$$$$$$$$$$$$$$
_____________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
___________________$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$
..____________@ __$$____$$$$_$$$_$$$__$$$$$
_________€€€€€€€€$____$$$$___$$__$$$$___$$$
______€€€€€€€€€€€€€€__$$$_____$$___$$$____$$
____€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$$___$$$____$
___€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$$_____$$____$$$
__€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€_$_____$$$____$$
_€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€____ __$$$____$
€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€______$$$
$$$___$$$___$$$___$$$___$$$_____$$$
_°_____°______°_____°_____°______$$$
_____________€__________________$$$
_____________€__________________$$$
_____________€_________________$$$$
_____________€._______________$$$$$
_____________€..____________ $$$$$$$$
____________€€€€€€€._..-?*°*?-.._ ~~~*°*~~

´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•
´*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•¨`*•.¸¸.•*´¨`

وبلاگت خیلی خشنگه ... یه فنجون قهوه بهم میدی تا باهات دوس شم؟؟؟

فرزاد : سلام
مامانم گفته با غریبه ها دوست نشم! تازه گفته اگه دوست شدم بگردم یه خوشگلشونو پیدا کنم... با گودزیلاها دوست نشم

سیاوش شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 02:20 http://kharaaaab.blogsky.com

نه جون من ماه تیسا خانم دیوار جلو شوما لنگ میندازه
باور کن
خودتو دست کم نگیر
______________
شما دخالت نکن وبلاگت الان حکم پست چی داشت...
شد؟؟؟

فرزاد : سلام
با ماهتیسا بانو درست برخورد کن هااااا.... میزنمت هااا

مـــــاه تیســــا شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 02:25 http://www.mah-tisa.blogfa.com

من همیشه خودمو دست زیاد میگرم آقا سیاوش

ولی هیش کی مثل من ساکت و مظلوم نیست ...

خانوم به ساکتی من کی دیده؟؟ هیش ندیده خدا ندیده

فرزاد : سلام
به خاطر ساکت بودنت 1 دقیقه سکوت!

kiarash شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 02:33 http://kianevesht.persianblog.ir

داداچ فرزاد بی خیل شوووو پاشو بیا پیش خودمون بریممممم عشق و حال ...
هیچ کس و هیچ چیز ارزش اینو نداره که بخوای خودتو داغون کنی خودکشی دیگه چیه !!! زندگی تابوده همین بوده یکروز شادی یکروز غمممم ...
این نیز بگذرد !!!
اصلا می خوای من بیام پیشت تو که نمی آی :دی

فرزاد : سلام
ممنونتم داداچ... خیلی چاکریم.
میدونم ... میگذره... منتظرم زودتر بگذره...

دختر ایرونی شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 02:33

فرزاد : سلام
شوما سه تایی باهم اومدین؟

سپیده شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 09:03 http://javdanegi.blogsky.com

یه دلقک شاید هیچ وقت یادش نیاد کجا اولین برنامه اشو اجرا کرده! کجا بود که من واقعی ش رو گذاشته و رفته! همون جایی که خودش رو گم کرده!
یه آدم برای زندگی باید یه تصمیم بگیره! مثل وقتی که داری لبه ی پرتگاهی راه می ره... سمت دره من واقعی شه که با انتخابش به قعر فرو می ره و یه سمتش زمینه جایی که باید شبیه آدماش بشی! ما با انتخاب خودمون به قعر می ریم! و به خاطر همینه که مجبور به انتخاب دلقک بودنیم!
و بهترین لذت تو اون دنیا پیدا کردن کسیه که با خنده هاش بخندی و با گریه هات بگریه...

فرزاد : سلام
فعلن که ما از این بهترین لذت زندگی محرومیم...

بهاره شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 09:14 http://www.pashe-koori.blogsky.com

نقل اون حکایته که میگه یه مردی پیش یک دکتر رفت و گفت من خیلی ناراحتم و زندگی نزد من خیلی تیره و تاره...دکتر گفت یه دلقک همین اطراف هست که تو را خیلی می خنداند..مرد لبخند تلخی زد و گفت من همان دلقکم....

فرزاد : سلام
آره واقعن...

تلاله شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 09:18

هیچ کدوم رو نکش...این حس رو بکش...آدما خودخواهن بزار باشن....اما هیچ وقت اجازه نده فک کنن ساده ای....

فرزاد : سلام
مبارزه با خودت همیشه سخته...

پرستو شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 09:28 http://www.parast00k.blogsky.com

دل من هیچ... حال تو خوش!

فرزاد : سلام
بغض...

سپیده شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 09:37 http://zarrafeh.blogfa.com

یه فنجون قهوه تلخت چه حس نزدیکی داره . می فهمم. وقتی برای همه هستی تا تهش و همه برات نیستن حتی یه لحظه....

فرزاد : سلام
همین یکی از زجرهای زندگیه...

شاباجی شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 10:04 http://madmazelmargaret.blogfa.com

عقاید یک دلقک ٍجالبی بود! میتونی سوت بزنی و پاپ کورن خوران دور شی و خیلی چیزاتو سیو کنی یا بمونی و از دوز بالای غمباد همه چی رو از دست بدی.خیلی چیزا دست تو نیس ولی موندن یا رفتن ازین حال و هوا فقط دست توئه.فک کن! چیزی که فقط دست توئه!

فرزاد : سلام
مشکل اینجاست که نمیتونم فک کنم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد