درود
از بچگی به دوربین و عکس و آلبوم و خاطرات علاقه داشتم. یه جورهایی الان که به خودم نگاه میکنم میبینم همیشه خاطرات خوب را توی ذهنم مرور میکنم که فراموششان نکنم. که یادم نرود چه روزهای خوبی مثلن با فلانی داشتم. به همین خاطر به عکاسی علاقه دارم. یکی از کاربردهای عکاسی ثبت خاطرات است. من یک درایو توی لپ تاپم دارم که تنها درایو منظم و پوشه بندی شده است. که آن هم اختصاص دارد به عکسها! خب علاقه دارم که نگهداری کنم از خاطراتم... از عکس هایم... از خوشی هایم...
پارک... باغ... کنارساحل... مهمانی خانوادگی... شبنشینی دوستانه... آدم ِخاص ِ زندگیم ... همه و همه را ثبت کردم. واسه کارم هم دلیل دارم. 10 سال دیگر نه 20 سال دیگر؛ حافظه که همیشه یاری نمیکند. میخواهی یک خاطرهی خوب را یادآوری کنی و توی خلوت خودت از آن لذت ببری. گاهی احتیاج به یک تلنگر هست. آن عکسی که آن روز گرفتی میشود تلنگر ِ یاد آوری ِ خاطرهی شیرینت! و باهاش لذت میبری. یک نفر میآید توی زندگیت که خیلی دوستش داری. یک بچه... یک همسر... یک دوست... یک آدم ِخاص!... هی پشت سر هم ازاو عکس میگیری. وقت و بی وقت. جا و بی جا! ممکن است اون نفهمد دلیل کارت چیست و بهت اعتراض کند که چرا این همه ازش عکس میگیری. به او توضیح بده که بودنت توی زندگیم مهم است؛ برایم ارزش داری. لحظاتم دارد به شادی میگذرد. پس عکس میگیرم تا ثبتش کنم. تا یادم بماند تک تک این لحظات خوب. به حافظهات اعتماد نکن! نگو همین طوری توی ذهنم می ماند! آمدیم و سرت خورد به سنگ و حافظهات را از دست دادی؛ میدانی چه حافظهات رو بر میگرداند؟! همان عکسهایی که گرفتی.
خاطراتت را ثبت کن... لازمت میشوند. روزی فوقش نیم ساعت وقتت را میگیرد. بشین و بنویس. جایش فرقی نمیکند؛ رایانه... دفتر... گوشهی تقویم... فقط بنویس. هر روز بنویس که آن روز چه کردی. به کی محبت کردی و چه خوشحالت کرد. کجا رفتی و چه کسی را دیدی! البته کمتر ناراحتیهایت را بنویس. همیشه آن چیزی که یار ِخاطرت است را جمع کن نه بار ِخاطرت! بیشتر از آن احساسات ِ قشنگت در روز بنویس. بنویس که ثبتشان کنی. بعدن که بیایی سراغشان، خودت از خواندنشان لذت میبری...
:.
یه تجربه ی شخصی: قبلن هراز گاهی خاطره مینوشتم اما نزدیک به یه ساله که روز به روز خاطراتم رو نوشتم. توی لپ تاپم. هر روز تقریبن 1 صفحه. اتفاقاتی که توی روز برام افتاده و احساسی که نسبت به یه نفر داشتم و جایی که رفتم و کسی رو که دیدم و همه و همه رو نوشتم! دیروز نشسته بودم و خاطرات مهر پارسال رو میخوندم. خاطراتم از اولین روزهای دانشگاه و احساس غریبی که داشتم و دوستیهایی که کم کم با افراد مختلف شکل میگرفت و زندگی خوابگاهی و آدم ِخاص ِزندگیم. یاد آوری همهاش برام لذت بخش بود. انگار دوباره توی همون حال و هوا و فضا قرار داشتم. البته باید اشاره کنم که نثر زیبا و دلنشین خودم در این قضیه بی تاثیر نبود :دی
در کل... به قول مجری برنامهی نقره که قبلن از شبکه یک پخش میشد: اگر مدام از خاطره ها حرف میزنم، مرا ببخشید؛ من آدم خاطره بازی هستم...
پ.ن:
1/ ساعت 4 صبح توی توالت این پست رو توی ذهنم نوشتم! لامصب نصف بیشتر ایده های مطالبی که اینجا نوشتم از توی توالت میاد بیرون! البته جسارت نباشه ها!!! منبع و ماخذ نوشته هام رو خواستم خدممتون عرض کرده باشم :دی
منم مثل خودتم
به شدت خاطره باز و عکس باز هستم
لحظه ای نیست که من با عکس یا فیلم ثبتش نکرده
باشم
فرزاد : سلام
بسیار عالیه... لحظه ای رو از دست نده.
من نمی دونم این مستراح لامصب چه فضایی داره که همه فکرای خوب از اون تو در میاد
فرزاد : سلام
لامصب تمام افکار بشر تلنگرش توی توالت میخوره!
تا حیاط خلوت خدا 2 حذف شد...تا حیاط خلوت خدا قبلی رو اگر دوست داشتی از این به بعد با این اسم لینک کن لطفا: inception
فرزاد : سلام
اوکی!
این را همه می گویند بدترین اخلاق من است.
من هرگز خاطره ای را نگه نمی دارم. وقتی که کسانی که دوستشان داری را در عکسها می بینی ..از دیدنشون زجر می کشی ابدا لذت نمی بری. وقتی کادویی از کسی گرفته ای و مداوم جلوی چشمت هست...تبدیل به عذاب روحی تو می شود.و یادت می افتد که او دیگر نیست. او رفته. به این خاطر وقتی که دور می ریزی انها را
خاطرات خوب با بد کم رنگ می شوند و زندگی بریت قابل تحمل تر می شود.
فرزاد : سلام
من که کاره ای نیستم. منتهی شوما به یه مشاور یا روانشناس مراجعه کن!
اِ اینجا چرا آیکون ماچ ندارره؟؟بیا مای برو ( ماااچ).
فرزاد : سلام
اووووخی... به به... هااااا؟؟؟
نه آن ها که خوبی و بدی نیست که!
من ماجراهای غم انگیز را ثبت نمی کنم زیاد!! :سوت
فرزاد : سلام
خاطرات ص/ک/ص/ی که با من داشتی که بسیار لذت بخش بودند. غم انگیز نبودند که! یادت نیست!؟
سلام تمام خاطرات من تو مغزم جا خوش کرده به جای ثبتشون میخوام خیلیاشو پاک کنم ولی نمیشه.نمیشه همینطوری مثل فیلم از جلوی چشمام رد میشن.نمی دونم کجای کارم اشتباه بوده.کاش چشمامو بسته بودم و نمی دیدم تا الان حال و روزم این نبود.این روزا ابریم
فرزاد : سلام
خاطرات ذهنی دیر یا زود فراموش میشن. همه شون... من ایمان دارم به این قضیه! یه کور سویی ته ذهنت باقی می مونه اما مهم نیست. زمان درمان بیشتر دردها و خاطراته ناگواره....
کُشتونده اون خاطره بازیتم داداچ:)))
والاااااا دختر باز و رفیق باز و .. باز شِنُفته بودیم خاطره باز نشنُفته بودیم داداچچچچ :دی
جالب اینه که عکس ها به نطرم بهتر از فیلم ها خاطراتُ ثبت میکنن و ماندگار تر هستن !!!
فرزاد : سلام
به نکته خوبی اشاره کردی. فیلم ها چندان دل نشین نیستند. اما عکس ها هم جذاب تر و هم پرمخاطب تر هستن.
نه دیگه نمیخواد...چون اونجام دیگه داره حذف میشه...
فرزاد : سلام
تو حالت خوش نیست هاااا!!!
خب کسی از بچگان وب به شما دسترسی ندارند واسه ماچیدن ولی من هستم /.بیام بماچمت ؟
بهع همه ای پستا از توالت در میاد ؟!! اونوقتا زیاد میگفتیم اتاق فکر نگو کار خودشو کرده که میگفتن اتاق فکر
پس ما داریم ایده ها و نظرات از مستراح در اومده رو میخونیم ؟!!!
فرزاد : سلام
حالا یه پست از توی توالت در اومد... بقیه اش از جاهای دیگه در می اومد!
حق با شماست.
نباید.
بد نبودن
زیادی خوب بودن
دنیای این روزهای من
بهشون حسودی میکرد.
فرزاد : سلام
:)
گم می کنم نظرم رو
بعد پیدا کردنش سخته
بذار یه آواتاور بذارم برای نشونه!
سلام .. پس بیا از این آدم خاص زندگیت تا میتونی عکس بگیر .. میخوای تمام عکسهام از اوان کودکی تا الان رو برات سند کنم ؟!!
نفرین کنم بگم ایشالا ویروس بیوفته تو لپ تاپت هر چی عکس داری پاک بشه ؟!!
عوض اینکه تو توالت بشینی به پست نوشتن فکر کنی ٬ یکم به من فکر کن بی مرام !
اون ایمیلی که وحید برات فرستاده رو فوروارد کن واسه من .. زود تند سریع !
فرزاد : سلام
هه... برو اون طرف الان از آسمون سنگ میباره رو سرمون هااا!! در ضمن... هم جنس بازی عمل کثیفیه!! برو کنار... برو
سلام
منم نوستالوژی بازم.ولی خیلی وقته خاطره نمی نویسم.از وقتی وبلاگ دار شدم شاید.دلم برا دفتر خاطرم تنگ شده محض رضای خدا هم شده برم یه سر بش بزنم باید
فرزاد : سلام
وبلاگ بد نیست... منتهی دفتر خاطرات یه چیز دیگه است!
معنی اسمم توی اولین پست بلاگم هست ! داستانی داره واسه خودش این اسم من!
ولی در کل اسم یه الهه ی افسانه یونان که به معنی الهه ی عشق می باشد
فرزاد : سلام
عجب... باید بیام پست اولت رو بخونم.
از دور بهتر به نظر میای
فرزاد : سلام
من همیشه و همه جا و در هر حالتی خوب به نظر میرسم!
بفرمایید. اینم ولباگ.
وبلاگمو آپ میکنم فقط به خاطر تو...
فرزاد : سلام
پپخخخخ...
سلام
چه خبر ؟
خوبیه؟؟؟
ممن الان خوشحالم که از اون موقع ها عکس ندارم
چون الان فقط غصه میخوردم واسه سادگی خودم و گرگ بودن .....
بابا بیا وبلاگ ما !!!
فرزاد کافه چی یه کاری کن ببینمت خیلی دوس دارم باهات بشینم و بحرفیم حرفات قشنگه مخصوصا اوونایی که تو توالت میاد!!!!!
جدی میگم میخوام بینمت
فرزاد : سلام
چاکریم. توی زندگی چیز قشنگ زیاد هست. حالا ممکنه غم و غصه باشه. اما خوشی هم هست.
:.
والا چی بگم... کجایی؟ کجای شهری؟ بابا یوخده از خودت بگو
:.
بینم... این کاکا ها رو تو روی در و دیوار شهر نوشتی؟
چون دفعه اوله گذارم به کوچه وبلاگ شما افتاده و از بس مهربونم و از اونجاییکه یه نظر هم حلاله به رسم میزبان نوازی یک بوسه لطیف برات می فرستم تا یه از خود گذشته ای هم پیدا بشه بیاد ماچت کنه
فرزاد : سلام
وا؟ها؟ بله! عجب! ممنون!
من خودم روانپزشکم. چون کسی فکرش متفاوت است دلیل نمی شود به مشاور احتیاج داشته باشد. هر کسی سبکی برای زندگی دارد و ان سبک مخصوص به خودش است. مهم نیست که این سبک مورد پسند دیگران واقع می شود یا خیر. مهم این است که آن فرد با آن سبک زندگی راحت است. زمانی دیگران می توانند از این قضیه ناراحت باشند که آزار ببینند و آرامش آنها سلب شده باشد. مگه نه ؟
فرزاد : سلام
روانپزشکی؟! منم هر وقت سرما میخورم خودم دکترم!!
:.
مالیخوییایی... مازوخیسم... اینا به بقیه آسیب میرسونن؟؟ نه! منتهی بی ماری هستن
با عکس گرفتن و این جور چیزا موافقم...
ولی نوشتن
لامصب زورم میاد بنویسم
فرزاد : سلام
لامصب چرا!!؟
متاسفانه ما نیز بد خاطره بازیم
خاطره نمینویسم چون میدونم بعد که بخونمشون گریم میگیره اما چیزای خاطره انگیز زیاد دارم
بدی خاطره ها اینه که تو فرداها وقتی یه چیزیو نداری خیلی غصه میخوری
فرزاد : سلام
خب هرچیزی یه بدی داره یه خوبی داره. خوبیش بیشتره
آره تازه داشت حالم خوش میشد....کثافتا نذاشتن....همون بهتر که حذف باشم....لعنت به باعث و بانی این بلا...
فرزاد : سلام
کی؟ کی نذاشت؟ بگو تا بزنم حالشو بگیرم!
اخه کامنت های منو کی وسط راه رو هوا میزنه؟؟
هر چی برات کامنت میذارم غیب میشه
فرزاد : سلام
کو؟ نظر نذاشتی که! من اینجا ملت فحش هم بدن پاک نمیکنم!
:.
در مورد اون سوال هم... نه خیر... مارو چه به نروژ و این صوبتا!
در مورد اون قضیه بنر و اینا ٬ تو مسنجر ادم کن ٬ بهت بگم چجوریه ..
فرزاد : سلام
با یه همجنس؟ مسنجر؟ نه!
امیدوارم خاطره ها چه شیرین و چه تلخ هیچوقت خاطرمونو آزار ندن!
فرزاد : سلام
امیدوارم...