درود
دیگر داشت تاب و توانم از دست میرفت. مدت ها بود دلم پاییز میخواست. شنیدن صدای خش خش برگها و پیچیدن بوی باران در هوا و حال و هوای پاییزی...
البته هنوز باران نزده... فقط هوا ابریست و بوی باران پیشاپیش می آید. خدا کند زود تر این باران بیاید بلکه این دلتنگی هایم تمام شود... دلم میخواهد بروم زیر باران و یک دل سیر گریه کنم...
پ.ن:
1/ هفتهی اول رفتن ب خوابگاه یعنی دردسر جابجایی وسائل و خرید لوازم مورد نیاز و پر بودن وقت و غیره... فکر کنم اینها کفایت کنند برای 1 هفته غیبت من! البته دوستان گفتند از کافی نت استفاده میکردی! عارضم به حضورتان که خوابگاه ما در دانشکده و دانشکده در 15 کیلومتری شهر میباشد. طبق اطلاعات سابق من، 15 کیلومتری هیچ شهری، کافی نت نمیزنند وسط کوه و کوهسار!!!
2/ زلزله هم آمد! یعنی چند ثانیهای ما رفتیم روی ویبره! البته ما که سر کلاس بودیم و روی صندلی ویبره رفتیم! منتهی استاد گرانقدر پس از پایان زلزله و بازگشت آرامش با ندایی سوالی میفرمایند: مگه زلزله اومده؟!
3/ بگذارید بیایم روی روال خودم، میآیم و میخوانمتان و جواب نظرات را هم میدهم. مهلت بدهید...
درود بر شما دوست عزیز:
من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره تهمت تحریف شدن کتاب آسمانی زرتشت (گاتها) نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطالب را بخوانید و دیدگاه واقعیتان را بیان کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]
سلام دوست عزیز
خوشحال می شوم از بلاگ ما نیز دیدن فرمائید[گل]
Charlotteiran.blogfa.com
دلم تنگ شده برات:دی
نمیدونم چرا یهویی دلم واسه اینجا و صاحبش و حرفاش و موضوعاتش تنگید واسه همین یهو اومدم بنویس به یادتم .همین ...
فرزاد کایی تو؟
هنوز نمیخوای خودتو بما بنمایی؟ :دی
انگار اینجا چراغی خاموش است ...
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از حال من مپرس که بسیار خسته ام...
خوشحال میشم سر بزنین....