کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

داستان‌های ایرانیزه شده!!

http://s1.picofile.com/cafe40cheragh/Pictures/mozoo/mozoo15.jpg

درود

وقتی داستانی را می‌خوانی که در ایران منتشر شده،‌ نباید فکر کنی فقط یک داستان می‌خوانی. نشسته‌ای و کلمات را از زیرچشمانت رد می‌کنی و مجذوب ماجرا شده‌ای که یکهو یک کلمه یا یک پرش از صحنه‌ای به صحنه‌‌ نامربوط دیگری روند عادی خواندنت را قطع می‌کند؛ یا حتی همان سه نقطه‌ای که می‌گوید نویسنده چه عاجزانه آن را به جای یک سری کلمات ممنوع قرار داده و از شما می‌خواهد آن را دوباره در ذهن بیافرینید و از قوه تخیلتان بهره بگیرید. خواندن کتاب منتشر شده در ایران حسنش این است که باعث می‌شود ماجرای دیگری به صورت موازی با داستانی که در کتاب نوشته شده، حیات پیدا کند. جدای از اینکه نباید به کلمات چاپ شده اعتماد کنی و بهتر است از پس واژه‌ها به کشف و شهود برسی،‌ به خود می‌آیی و می‌بینی که خود نویسنده یا مترجم هم وارد داستان شده‌اند. پشت میز نشسته‌اند و سردرگم و کلافه دارند واژه‌ها را در ذهنشان زیر و رو می‌کنند تا بتوانند کلمه‌ای را جایگزین کلمه‌ای دیگر کنند. مثلا نوشابه را جایگزین مشروب کنند یا کلمه‌ای بیافرینند که استعاره‌ای از کلمه اصلی باشد، کلمه‌ای که به ناچار قرار است در متن حذف شود. سانسورچی،‌ خانم یا آقای بررس وزارت ارشاد را می‌بینی که روی بعضی از کلمات خط می‌کشد،‌ کنار بعضی پاراگراف‌ها می‌نویسد که باید حذف شوند،‌ بعضی شخصیت‌ها را مشکل‌دار می‌یابد،‌از نویسنده یا مترجم می‌خواهد که مسیر داستان عوض شود و این بازی با هر کتابی که به دستت بگیری شروع می شود. نمی‌شود قسر در رفت.


پ.ن:

۱/ چندماه پیش یه کتابی میخونم به اسم 50 داستان کوتاه از 20 نویسنده‌ی فرانسوی! توی هر صفحه از داستان که می‌خوندی هی اسم نوشابه می‌اومد. حالا داستان‌هایی که مربوط میشد به چندصد سال پیش! اونم فرانسوی‌ها که توی مصرف مشروبات سرآمد دنیا هستن رو بچه مثبت کرده بود و هی نوشابه می‌خوردن!

2/ یه بخش‌هایی از داستان‌ها هم اصلن نبود! یعنی یه پاراگرافی بود داشت توضیح میداد که مثلن امیلی و لیلیان دارن از خاطرات نوجوانیشون میگن؛ بحث که می‌رسید به اون خاطره‌شون که رفتن پشت باغ و... اینجا یهو کلن خواننده به شیوه‌ای جالب پیچونده میشد و نوشته بود که رفتن پشت باغ، مشق‌های دبیرستانشون رو بنویسن!!! آخه کدوم ابلهی بعد از 30 سال یادآوری خاطرات که میکنه میگه: یادته رفتیم پشت باغ، من و تو، تنها بودیم، مشق نوشتیم؟!! :دی

3/ کلن اوضاعی داریم با این سانسورچی‌ها و بخش ممیزی وزرات ارشاد و فرهنگ اسلامی! و درکل داستان نویسی و داستان خوانی!

4/ موضوع این یادداشت که "دافی‌مو" هست، مخففی از داستان و فیلم و موسیقی میشه! یعنی توی این بخش در مورد این مسائل صحبت می‌کنیم! افتاد؟!


نظرات 57 + ارسال نظر
شب گلک جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 00:40 http://www.shabgolak.blogfa.com

این چیزها درده ها! دوست دست به قلمی دارم که دوتا از کتاباش تقریبن همزمان بود با کافه پیانو. وقتی از ممیزی ارشاد گذشت و سانسورها بهش ابلاغ شد دهنش باز مونده بود. مثلن به سیگار کشیدن کارکتر زن گیر داده بودن که نباید سیگار بکشه. کلمه شهوت حذف بشه و ال و بل. من که داشتم ایرادها رو می خوندم متوجه شدم که این بابایی که کتاب این بنده خدا رو این همه سانسور کرده حتی اصلن متوجه خط داستانی هم نشده. همین جور خودکار قرمزش رو برداشته و خط خطی کرده. حالا منظور اینه که کافه پیانو چاپ شد و به چاپ فلان قدر رسید ولی خیلی از کتاب های دیگه با نصف اون مسائل کتاب آقای جعفری هر روز زیر تیغ سانسور می رن و با بی رحمی و بی سوادی تمام تیکه تیکه می شن

جعفری نان پاچه خاریش رو خورد. اصلن فرهاد جعفری رو جزء نویسنده ها نباید محسوب کرد. کسی که برای اجازه نشر گرفتن کتابش اون طوری موضع گرفت و اون طوری رفتار کرد هنرمند نیست. هنرمند واقعی نیست.
و متاسفم برای ادبیات کشورم که اینطوری داره در حقش اجحاف میشه.

نسرین جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 01:20

حالا فکر کن اون کسی که سانسور میکنه چه حالی میکنه
هم خودش اصلشو بدو سانسور می خونه , هم همه رو تو خماری اصل داستان می ذاره
حالا هرکی اصل داستان رو خونده اون خاطره ی زیبای پشت باغ رو بیاد واسه ما هم تعریف کنه ...

باز از اون بیشتر چه حالی میکنن سانسور چی های صدا و سیما!

دهخدابچه جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 03:40 http://www.roozegaretanaz.blogfa.com

دمت گرم خیلی قشنگ حرف دل من رو زدی....اون نوشابه رو خوب اومدی...مایلم لینکت کنم...هم یه سری به ما بزن و هم بگو با چه اسمی لینکت کنم....قربانت دهخدابچه

مرسیم خدمتتان دهخدا بچه!

... جمعه 12 شهریور 1389 ساعت 11:58

به نام صاحب شانس
« با عشق هم چیزممکن است.»

موقعی که این نامه را دریافت می کنید کسی راکه دوست دارید ببوسیدومنتظریک معجزه باشید.

این نامه برای خوش شانسی شمافرستاده شده است نسخه اصلی درکشورانگلستان می باشد.این نامه9باردردنیاچرخیده است شانس برای شمافرستاده شده است ظرف مدت 4روزپس از دریافت این نامه اخبارخوشی را دریافت خواهیدنمود به شرط آنکه شماهم به نوبه خود آن رابرای دیگران ارسال نمایید.این شوخی نیست باارسال آن شما خوش شانسی خواهید آورد پول نفرستیدکپی ها رابرای اشخاص بفرستید که فکرمیکنیدبه شانس احتیاج دارند.این نامه را نگه ندارید.این نامه راظرف مدت 96ساعت ازدست شما خارج شود.

یک افسر آر.آ.پی.هفتاد هزاردلاردریافت نمود.جرلبرن ده هزار دلار دریافت نمود ولی چون این زنجیرراشکست آن را ازدست داد. درهمین حال درفیلیپین جین ولنز به دلیل اینکه این نامه رابه جریان نینداخت6روزپس ازدریافت آن همسرش راازدست داداگرچه قبل از مرگ همسرش775هزاردلاردریافت نموده بود.حتماُ20 کپی بفرستیدو ببینیدکه ظرف مدت 4روزچه اتفاقی می افتد. این زنجیره از ونزوئلا شروع شدواین نامه ازبانرک آنتولی پیگیری وبه میلیونری در آمریکای جنوبی نوشته است. ازآنجاکه این کپی باید در سراسرجهان بگرددشماباید20کپی تهیه نموده وبرای دوستان وهمکارانتان بفرستیدپس از چند روزشمایک سورپریزدریافت خواهیدنموداین یک حقیقت است حتی اگرشمایک شخص خرافاتی نباشید

سانسورچی شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 13:55 http://vvida.blogfa.com

آره داداش. مشکلیه؟

مینو شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 17:37 http://yousefabad.blogfa.com

اولا که بخش دافی مو رو دوست داشتم.
ثانیا اینکه اینا با این مدل سانسورکردنشون گند میزنن به هرچی اثر هنری ه!!

مرجون شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 18:29 http://marjoon.blogfa.com

سلام.اول اینکه سانسور تو ایران بستگی به خیلی چیزا داره.زمان.مکان.روابط...مثلا فیلم تو سینما یه جوره توی تلویزیون یه جور.دوم اینکه اسم پستت جالب بود.من گوشامو تیز کرده بودم که مطلبی از (داف) بخونم که سانسورش کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد