-
آخر دفتر...
دوشنبه 24 آبان 1389 17:48
درود دیدید گفتم برمیگردم. البته برگشتنم مشقیه. یعنی فقط خواستم بگم زنده ام٬ نگران نشین. دارم توی یه وبلاگ دیگه... یه جای دیگه... بی نام و نشون مینویسم... گفتم که نگویید نگفتم... اگه یه روز یه نفر اومد وبلاگتون و دیدید نوشته هاش و حرفهاش آشناست٬ بدونید اون منم... یه روز میام سراغتون... سراغ تک تکتون میام... منتهی...
-
برمیگردم~~~
جمعه 23 مهر 1389 12:05
درود خب من ی سیستمی دارم و اون اینه که اگه از چیزی خوشم نیاد و به دلم نشینه٬ نمیشینه!! هرچی وبلاگ میزنم تا به ی حدی میرسه٬ دیگه ازش زده میشم. یعنی میدونید چیه!! وبلاگ و اسم بلاگ و اینها همه فرعیات هستن و اصل اساسی ِ وب نویسی٬ نویسنده است و نوع نگارشش! یه موضوع اساسی دیگه هم٬ همون مشکل دانشکده است که اینترنت داغونی...
-
دلخوشی پاییزی!
دوشنبه 5 مهر 1389 19:40
درود دیگر داشت تاب و توانم از دست میرفت. مدت ها بود دلم پاییز میخواست. شنیدن صدای خش خش برگها و پیچیدن بوی باران در هوا و حال و هوای پاییزی... البته هنوز باران نزده... فقط هوا ابریست و بوی باران پیشاپیش می آید. خدا کند زود تر این باران بیاید بلکه این دلتنگی هایم تمام شود... دلم میخواهد بروم زیر باران و یک دل سیر گریه...
-
عازم سفرم...
شنبه 27 شهریور 1389 03:34
درود دوماه و خورده ای الواتی و الافی و لاابالی گری به پایان رسید و تا چند لحظه ی دیگه من عازم شیراز و خوابگاه میشم! با اجازتون تا بخوام جاگیر بشم و وسائل رو بچینم و این مرکز نت دانشکده باز بشه و از این صوبتا، 2 یا 3روزی طول میکشه! احتمالن نیستم... شایدم هم بودم. یعنی خدارو چه دیدی! شاید همین که رفتم خوابگاه گفتن کل...
-
هر دم از این باغ، بری میرسد...
پنجشنبه 25 شهریور 1389 19:03
درود پدیدهی وبلاگی فصل! بنا به لطف دوستان و خوانندگان عزیزتر از جان، وبلاگ ِ کافه چلچراغ به عنوان پدیدهی وبلاگی فصل تابستان انتخاب شد. همین جا از کلیهی دوستانی که این حقیر را مورد لطف خودشان قرار دادند و وبلاگ خودشان را انتخاب کردند تشکر میکنم. سایر دوستان شایستگی بیشتری برای این عنوان داشتند و این انتخاب باعث...
-
عروسک ِ خیمهشببازی!
سهشنبه 23 شهریور 1389 17:00
درود این روزها آدمها پشت ِ مهربانی کردنها، تحویل گرفتنها، عزت گذاشتنها، محبتها، دوست داشتنها، و همدیگر را در آغوش کشیدنهایشان نیتهای عجیب و غریبی دارند که حتی عقل جن هم بهش نمیرسد. یک مرتبه میبینی شدهای عروسک ِخیمهشببازی در دست این و آن. یک وقت حالشان خوش است و محض تنها نبودن یا چه میدانم انجام دادن کاری...
-
اولینــ... و آخرینــ... پست انتخاباتی من .!.
یکشنبه 21 شهریور 1389 13:58
درود همونطور که اطلاع دارید از ساعت 24 امشب در وبلاگ ِ وحید (وب گپ) ، انتخابات فصلی بخشی از بلاگستان برگزار میشه. با لطف دوستان ِ عزیز و معرفیشون، من در بخش پدیدهی فصل کاندید شدم. هیچوقت من در این وبلاگ ادعا نداشتم که یه فضای شخصی ساختم و هرچه که دلم بخواد توش مینویسم. اینجا رو یه فضای عمومی میدونم. یه محل برای...
-
روز سینما! 5فیلم ، 5 بازیگر!
شنبه 20 شهریور 1389 23:15
درود 12 سپتامبر! روز سینما! تقویم را که نگاه میکردم متوجه شدم 12 سپتامبر، روز سینماست! برای من که علاقهی عجیبی به پرده نقرهای و هنر هفتم دارم حداقل روز جالبیست! به مناسبت این روز بازی وبلاگی برای خودم ساختم با اسم 5 فیلم برتر 5 بازیگر برتر! قصد دارم در این بازی 5 فیلمی را که دیدهام و 5 بازیگری که بازیشان را...
-
عیدتان مبارکــــ...
جمعه 19 شهریور 1389 19:24
درود های و هوی بیهوده! این همه سر و صدا توی دنیا راه افتاد و چپ و راست بیانیه صادر شد که فلان کشیش آمریکایی دیوانه است و محکوم، آخرش طرف آمد و انصراف داد! از اول هم معلوم بود حالش خوش نیست! با آن سیبیل های مسخرهاش! هرکسی اعتقادات و علایق دینی خودش را دارد. اسلام، مسیح، یهود، بودا و... همه و همه قابل احترام هستند. اصل...
-
دیوانگی با پیر بلخ...
سهشنبه 16 شهریور 1389 19:30
درود کاش میشد... کاش میشد از اینجا بروم. اینجا را که میگویم منظورم دنیا و متعلقاتش است. خودکشی را نمیگویم! رهایی را میگویم. بروم یک گوشه کناری که هیچ کس نباشد. خودم باشم و خودم. از تنهایی بیزارم و اکثر اوقات آزارم میدهد؛ اما این بار فرق میکند. این تنهایی که دلم میخواهد با آن تنهایی که معلول ِ فراموش شدن توسط...
-
آخر تابستون! یا... حال وهوای روزهای آخر تابستان دریک سراشیبی تند ناگزیر!
جمعه 12 شهریور 1389 12:58
درود فوقش سه هفتهی دیگر از تابستان باقی مانده است! البته در خوشبینانهترین حالت! این هم میگذرد. به اواسط شهریور که میرسیم همیشه روزها تند و تندتر سپری میشوند تا به مهر برسند. انگار تابستان میافتد توی یک سراشیبی ِ تند ِ ناگزیر! برای بچه مدرسهایها که دیگر هیچ! هی دلشان میخواهد تابستان بیشتر کش بیاید و تمام نشود...
-
داستانهای ایرانیزه شده!!
چهارشنبه 10 شهریور 1389 06:51
درود وقتی داستانی را میخوانی که در ایران منتشر شده، نباید فکر کنی فقط یک داستان میخوانی. نشستهای و کلمات را از زیرچشمانت رد میکنی و مجذوب ماجرا شدهای که یکهو یک کلمه یا یک پرش از صحنهای به صحنه نامربوط دیگری روند عادی خواندنت را قطع میکند؛ یا حتی همان سه نقطهای که میگوید نویسنده چه عاجزانه آن را به جای یک...
-
قند و قندون! لب خندون!!
سهشنبه 9 شهریور 1389 01:17
درود شنیدی میگن تا عاقلان بخواهند راهی برای خندیدن پیدا کنند، دیوانگان هزاران بار خندیدهاند؟! توی مشکلات و گرفتاریهای ذهنی و چهمیدونم افسردگی اگه بخوای دنبال راه حل منطقی باشی واسه رها شدن و آزاد شدن فکرت به جایی نمیرسی! من چند وقتیه فکرم که مشغول میشه، سریع واسه خودم یه سرگرمی مسخره و احمقانه پیدا میکنم جهت...
-
داستانک ِ زن شناس!!
یکشنبه 7 شهریور 1389 07:07
درود یکی از بخش های اضافه شده به وبلاگ٬ داستانک هست! یعنی هراز گاهی اگه موضوعی به ذهنم برسه با قلم نه چندان قوی که دارم داستانی مینویسم و میذارمش توی وبلاگ! خوبیه این داستان کوتاهه کوتاه ها اینه که حرفشو توی همون چند خط میزنه و ادامه دار نیست که حوصله رو سر ببره و بخوای منتظر ادامهاش باشی! اولین داستانک: زن شناس!...
-
انتقاد! پیشنهاد!! تحول!!! اتمام حجت!!!!
شنبه 6 شهریور 1389 00:03
درود وبلاگر نباید نزول کنه! یعنی اگه نوشتههاش ضعیف بشه؛ اگه ننویسه؛ اگه یکنواخت باشه، از بین میره! یعنی اینقدر وبلاگ هست که فوری جاشو پر میکنن! من نمیخوام این طوری بشم! یعنی وبلاگم برام اهمیت داره. مثل خیلیای دیگه نیستم که الکی ادای روشنفکری در بیارم و بگم، نه، وبلاگ مهم نیست و اگه بخونن یا نخونن برام فرقی نداره و...
-
امان از نسل متوهم ما!!!
جمعه 5 شهریور 1389 00:25
درود ما نسل متوهم و جوگیری هستیم. ما وقتی انگشتمان اوخ میشود، وصیت میکنیم. وقتی کبریت روشن میشود، به آتشنشانی زنگ میزنیم. باصدای ترکیدن اگزوز یه موتورسیکلت، فکر میکنیم جنگ شده است و... اینکه ما اینطوری هستیم یکخرده تقصیر خودمان است و یکخرده نیست. چه توقعی دارید از ما؟ ما در زندگی چیزهای واقعی ندیده ایم. ما...
-
ترک میکنیـــــــــم!!!
سهشنبه 2 شهریور 1389 05:33
درود هرچیزی یا هرکسی که مداوم جلو روت باشه و ازش استفاده کنی باعث میشه بهش وابسته بشی! ادامه داشتن این وابستگی و شدید شدنش میشه اعتیاد. این اعتیاد میتونه به یه بازی کامپیوتری، به یه آدم و یا به دخانیات و مواد مخدر باشه! از اولش به دود سیگار حساسیت داشتم. هرکی جلو روم سیگار میکشید هزارتا حرف بارش میکردم و تو سرش...
-
فمنیسم! جنبشی شکست خورده!!!
یکشنبه 31 مرداد 1389 09:49
درود مسئلهی ناموسی مطرح میکنم و خودمو سیبل میکنم و مورد هجوم جنوس مونث قرار میگیرم اما این وسط دریغ از حمایت یکیاز همجنسان از مواضع بنده! وقتی اوضاع این ریختیه، منم صلاح دونستم در حمایت از جنبشهای فمنیستی مطلبی بنویسم! برایم عجیب نیست که چرا فمنیسم بیش از هر جنبش دیگری طعم تلخ شکسترا چشیدهاست. حتی در فرانسه...
-
ورود آقایون ممنوع!! چرا؟!!
شنبه 30 مرداد 1389 00:46
درود چرا این مغازههایی که لباس زیر و لباس خواب خانومها رو میفروشن، آقایون اجازه ندارن برن توشون؟! یه پرده آویزون شده جلوش و نوشته ورود آقایون ممنوع!! چرا؟! مگه نه اینکه علف باید به دهن بزی شیرین بیاد و مگه نه اینکه قراره این لباس ها رو بالاخره همسر یا دوست پسر اون خانوم پسند کنه و خوشش بیاد ؟!!! اصلا یکی بخواد با...
-
به رباتها خوشآمد بگویید!!!
جمعه 29 مرداد 1389 06:03
درود یکعمر با یک نفر سر میکنی که بلکه اهلی شود و تورا درک کند و در شرایط بحرانی به دادت برسد اما هرچه جلوتر میروی ناامیدتر میشوی و آن یک نفر هم بیشتر برایت جفتک پرت میکند! قانون زندگی بشری این است. یعنی کمتر پیش میآید دونفر باهم و همزمان اهلی شوند و هیچکدام برای دیگری جفتک پرت نکند! جفتکهای زندگی ناگریزند!...
-
متراژ خوشبختی!!!
چهارشنبه 27 مرداد 1389 21:02
درود برای من که سالها در شهرستانمان در خانه 150 متری پدریام زندگی کردهام سخت است که بخواهم بیایم و در یک آپارتمان 75 متری زندگی کنم. یعنی اگر قرار باشد این اتفاق بیوفتد، یک جورهایی احساس خفقان میکنم. اصولن تعریف خانه یعنی یک فضایی که در آن حداقل یک حال، پذیرایی، آشپزخانه، اتاق خواب،حمام و سرویس بهداشتی وجود داشته...
-
من آدم خاطره بازی هستم!!
سهشنبه 26 مرداد 1389 07:18
درود از بچگی به دوربین و عکس و آلبوم و خاطرات علاقه داشتم. یه جورهایی الان که به خودم نگاه میکنم میبینم همیشه خاطرات خوب را توی ذهنم مرور میکنم که فراموششان نکنم. که یادم نرود چه روزهای خوبی مثلن با فلانی داشتم. به همین خاطر به عکاسی علاقه دارم. یکی از کاربردهای عکاسی ثبت خاطرات است. من یک درایو توی لپ تاپم دارم که...
-
لذت کشف ناشناخته ها یا لذت از کشف شده ها؟!!
دوشنبه 25 مرداد 1389 00:48
درود در جادهای که یک سویش به بینهایت میرود و سوی دیگرش به کمال، فرمان را به کدام طرف کج میکنی؟ میخواهم بگویم دوست داری به بهترین جایی که قبلن کشف شده برسی و در آنجا قرار بگیری یا دوست داری بروی و بروی و بروی و خودت کشف و کنی و لذت ببری؟! من یکی که لذت میبرم که بروم و کشف کنم. یعنی چیزی را که یکی دیگر کشف کرده و...
-
زندگی ِ دلقکی ِ نکبتی!!
جمعه 22 مرداد 1389 18:35
درود الان فقط یه دماغ پلاستیکی قرمز رنگ و یک لباس گشاد مسخره کم دارم. مقداری هم رنگ میخواهم تا روی صورتم نقش لبخندی را نقاشی کنم! تنها تفاوت من با یک دلقک، کمبود همین هاست... وقتی با دلگرفته و خسته از روزگار میخندی و لودگی میکنی... وقتی خودت را فراموش میکنی... غرورت را زیر پا له میکنی... و به زور و زحمت میخندی...
-
آرزوی محال...
جمعه 22 مرداد 1389 01:40
درود بهت زنگ میزنم و میخواهم از دلت در بیاورم دلخوریها را که یکدفعه میگویی حوصلهات را ندارم! من الان اعصاب ندارم!! بهم برمیخورد اما باخودم میگویم چند دقیقه که بگذرد آرام میشود؛ میگویم نبینم ناراحتیات را! که داد میزنی فعلن که میبینی؛ همهچی تمام شد! برو خوش باش! قطع کن که اصلن اعصاب ندارم! بازهم غرورم له...
-
آقای اسرائیل، لطفن حمله کن!!!
پنجشنبه 21 مرداد 1389 01:32
درود هه... روزی با یکی از دوستان بحث میکردم در مورد تفکرات خطرناک و مهلکی که در جامعه ریشه دوانیده اند. تفکرات افراطیون. تفکری که 29 سال پیش با "راه قدس از کربلا میگذرد" شروع شد و باعث شد 8 سال در منجلابی فرو برویم که جز کشته شدن شمار بسیاری و تخریب و عقب ماندگی هیچ چیز به دنبال نداشت. همان تفکر باعث شد در...
-
میوهی خوب نصیب شغال میشه!!!
چهارشنبه 20 مرداد 1389 02:03
درود دقت کردید به بعضی از این زن و شوهرها!؟ زنه فوقالعاده خوشگل و گوشت و تودلبرو و اینا منتهی شوهره مثل کیوی! زشت و چاق و بدریخت! یا مثلن زنه بدقیافه و بدلباس و بدهیکل از اون طرف شوهرش یه جنتلمن واقعی! شیک و خوشلباس و مانکن! من همیشه واسم سوال بوده که آخه اینا چه ریختی خوردن به تور هم؟! هیچ سنخیتی از لحاظ...
-
عارضم به خدمتتون که... !!!
سهشنبه 19 مرداد 1389 13:25
درود در راستای پست قبل و اعتراض برخی بانوان محترم مبنی بر عدم احتیاج آقایان محترم بر استفاده از داروهای افزایش میل ج ن س ی و طبق گفته ی یکی دیگر از بانوان، آقایون خودشون روی دکمه ی حداکثر ثابت هستن باید خدمتتون عرض کنم که: میگفت که: یکیاز مشکلات پیر شدن اینه که رابطه فیزیکی با زنت، مثل این میمونه که تلاش کنی با...
-
این روزها همه افسردهاند... شوما چطور؟!
دوشنبه 18 مرداد 1389 06:18
درود متاسفانه چیزیکه این روزها در بین همسنوسالانم و بیشتر افراد جامعه حکمفرما شده یک حس بیانگیزگی و بیحالی و کمتحرکی است! آدمها زودرنج شدهاند. خوابشان مشکل پیدا کردهاست. دیگر مثل سابق از هیچ چیز لذت نمیبرند. در تصمیم گیریهایشان مشکل دارند. احساس ناامیدی میکنند. اگر شما هم به مواردی که نوشتم دچار هستید...
-
تنهایی...
یکشنبه 17 مرداد 1389 15:48
مثل قدم زدن در خیابان یک طرفه میماند؛ فقط رفتن آدمها را میبینی... آمدنشان اتفاقی است که به آن پشت کردهای... تنهایی :. پ.ن: 1/ دوستانی که میخوان لینکشون کنم بدون تعارف بگن. من با لینک کردن وبلاگ ها هیچ مشکلی ندارم. فقط وبلاگ های با قالب تیره رو گاهی لینک نمیکنم. هر چند ماه یه بار هم لینک ها رو رفرش میکنم و وبلاگ...