درود
آدمها دو دسته اند...
دسته اول اونایی که تا تنها نشن به یادت نمی افتن... یعنی فقط مواقع تنهاییشون و وقتایی که میبینن کسی دور و برشون نیست به یاد آدم می افتن!
دسته ی دوم کسانی هستن که همیشه به یادتن... یعنی حتی وقتهایی که با بقیه هستن و شادن به یادت می افتن و دوست دارن تو شادیشون شریکت کنن...
:.
دسته ی دومی ها کمتر پیدا میشن اما مورد علاقه ی منن!
۰۰:۱۴ نوشت:
یه دسته دیگه هم هست که اینقدر ازشون متنفرم توی دسته بندی من یکی جا ندارن! آدمهایی که نه دلتنگ میشن نه به یادتن. فقط وقتی کارشون گیر باشه و به کمک احتیاج داشته باشن یهو بدجور عجیب خاطرخواهت میشن!!!
پ.ن:
1/ بعضی ها هم خوب بلدن آدمو خر کنن! مثلن وقتی بهش میگی: هااااا، بی معرفت شدی و یادی از ما نمیکنی! میگه: یعنی باید چیکار میکردم؟ میگم: خب هر از گاهی یه میس کال مینداختی رو گوشیم تا بفهمم به یادمی!! میگه: احتیاجی به این کارها نیست. من بیادتم!
آره ارواح عمه ات!! تو که از یه تک زنگ زدن ساده در میری و از اون طرف مشغول خوشی با بقیه هستی معلومه چقد به یادمی!! بعضی آدمها هم اینطوری ان!
2/ یه وقتهایی منتظری یکی یادت کنه. دقت کن! یکی! نه هرکی!! اما نمیکنه. خوب معلومه اینقدر حالش خوب هست و مشغولیات فکری دیگه داره که تو از یادش رفتی! اما هیچوقت به این آدمها نباید گفت چرا به یادم نیستی! چون اونوقته که منت بذارن گردنت و بگن مثلن هفته ی پیش که تلفنی باهم صحبت کردیم! گاهی هر چقدر هم بهشون حالی کنی که من همیشه به یادتم و تو هم گاهی، یادی، نگاهی، آهی، تکی، پیامی، کوفتی، زهر ماری، چیزی بفرست دلمون پوسید ... حالیشون نمیشه!
3/ آقا یکی این میکروفون رو از من بگیره... رفتم بالای منبر همینطوری واسه خودم چرت و پرت میگم و میرم...
4/ خب آدم خسته میشه... همیشه هی پشت سر هم از این و اون یاد کنی اما وقتی یهو دلت هوای اینو میکنه که یکی یه کاری کنه که بفهمی یکی هست که به یادت باشه کسی پیدا نمیشه! خب خداییش آدم خسته نمیشه از تنهایی؟... از زندگی؟...
۰۲:۰۶ نوشت:
همیشه نظر برتر هر مطلب رو توی مطلب بعد مینوشتم. اما اینبار نظر یکی از دوستان بدجور به دلم نشست. همین جا مینویسمش و به جای یه فنجون نسکافه ی سرد شده اسمشو میذارم یه فنجون نسکافه ی داغ!!
شنبه نوشت:
خدا را شکر که حالش خوبه. تا امروز دودل بودم که نکنه حالش خوب نیست و خدای نکرده مشکلی واسش پیش اومده اما... نه... احوالاتش بهتر از منه! بازم خدارو شکر که سالمه... به قول یکی از دوستان... چه پر توقع شده بودم من. و البته حسود! بذار خوش باشه... حالا یادی هم از ما نکرد٬ نکرد...
یه فنجون نسکافه ی داغ:
من:از موضع بالا به آدما نگاه کن
به درک که یادت نمیکنن. به جهنم که یادت نمیکنن. اصن تو مگه حسودی که زورت میاد طرف روز و روزگارش اینقد خوشه که یادت نمیکنه؟
ولشون کن بابا. اونی که باهاش باشه، هس
اونیم که نیس، یعنی از اولشم اشتباه بوده بودنش
سایت خوبی داری، همین جور ادامه بده. می خوای واسه بیشتر شدن بازدید با هم تبادل لینک کنیم. اگه مایل هستی منو لینک کن بعد تو نظرات سایتم بگو با چه نامی لینکت کنم. با نام و آدرس زیر منو لینک کن.
عنوان: هر فیلم 1000 تومان
آدرس: www.parsdvdshop1.com
...رم تو... ونت!!
ey baba
adam dige az in tavagho ha nabayad dashte bashe ....
۱- فارسی بنویس
۲- راس میگی... پرتوقع بودم
از دسته اول متنفرم ... حیف که بعضا آدم بهمون یه ذره یاد بودنهم احتیاج داره ... شایدم ما توقعاتمون زیاده...
انگار توقعات زیاده...
یه دسته هستن ..تنها نمیشن ولی کارشون پیشت گیره زورکی صدات میکنن....واحساس دلتنگی میکنن
ای ول... اینو یادم نبودم... الان اضافه اش میکنم به مطلب
همه این دسته ی ۲ رو دوست دارن !!
الان ببین !! من اولش تو غم بودم !! نرفتم پیش کسی !!
بعدش شاد شدم !
اومدم اینجا با اینکه تو یاد ما نکردی !!
پس منم جزو دسته ی ۲ محسوب میشیم !!
دلت بسوزه
از مهدی خبر نداری ؟ نیست ؟
شوما که دسته دومی بودی بانو!!!
خب منم غم بودم نرفتم پیش کسی... هنوزم غمم اما رفتم به همه سر زدم!
:.
آق مهدی هم همین اطرافه... پیداش میشه ایشالا
کلا این تز دسته بندی آدمها هم جالبه!
دسته بندی های مختلف هم میشه کرد!
بابا تو خیلی مرفه بی دردی
آدما دو دسته ن: عوضی ها و غیر عوضی ها
دسته ی دوم کمتر پیدا میشه ولی مورد علاقه ی منه
.......
از موضع بالا به آدما نگاه کن
به درک که یادت نمیکنن. به جهنم که یادت نمیکنن. اصن تو مگه حسودی که زورت میاد طرف روز و روزگارش اینقد خوشه که یادت نمیکنه؟
ولشون کن بابا. اونی که باهاس باشه، هس
اونیم که نیس، یعنی از اولشم اشتباه بوده بودنش
ای ول... از نظرت خوشم اومد. میذارمش توی مطلب اصلیم!
سیگار ...! خیلی چیزهای دیگر برای من از این ایده ذهنی، از این تصویری که هر که در توصیف آنچه می خواهد ناگزیر می شود در آن، ... با تصویرهای ذهنم، مطابقت بیشتری دارند! سیگار اصلا مفهوم روشن و یاری دهنده ای برای من نیست. یاد راننده های پیر میفتم که بوی تنشان کلافه ام می کرد و نمی دانم ... حالا شده نوعی حس ...! زیاد موافق این رویه نیستم. یکم به چیزی که گفتم فکر کن! با اینکه می دانم سیگار عضو جدا نشدنی خیلی نوشته های فوق العاده زیباست! اما ...
خب من از اون دستم که نه دلتنگ میشم نه بامعرفتم و نه بی معرفت به یاد هرکسی فقط یه موقع خاص خودش میفتم و نمیدونم اون موقع کی می باشد و معمولاً هم کارم گســر ِ کسی نیست !!
حالا به من علاقه داری یا نه ؟! :دی
اووووووووووه... یو ار مای لاو... پلیز کام آن... دم در بده!!!
شوما یه موجود حسودی که الان داری به من و این نوشته ی زیبام حسودی میکنی!! یس... اوه مای گاد... لاو می بی بی...یس یس یس ...اک می بی بی :))
الیته من منظورم گیر بود نه گسر !!!
حالا باز خوبه چیز دیگه ای ننوشتی اشتباهی =))
هی وبلاگ عوض میکنی که چی؟
یه جا بتمرگ بنویس دیگه !
چشم!!!
آقا باحال بود ... موافقم با اون نسکافه ی داغتون...
نوش جان
هی فرزادی خونه نو مبارک! ولی من دلیلشو نفهمیدم !
همیشه گفتم بازم میگم ادم چیز مزخرفیه!
آدما چیزهای مزخرفی ان!
من میخوام از دسته دوم باشم!
خواستن توانستن است!
هرچقدر اون دسته دومی ها کم پیدا میشن اون دسته اول و سوم به وفور هستن.
متاسفانه...
سلام فرزاد جان
ممنون از کافه چلچراغ زیبات
خیلی خوش قلمی
و خوش به احوالت که قدرت نوشتن حرف دلت رو داری
منم با تو هم عقیده ام
یه سری ادما رو که اصلا نباید دسته بندی کرد
هر وقت کارشون به ادم گیر می افته کلی خاطر خواه میشن و بعد هم حاجی حاجی مکه . . .
اما من نمیدونم چرا همیشه مقابل این جور افراد گول می خورم و ارادت کازبشون را باور میکنم!!
یکی بیاد این هندونه هال ما رو بگیره... زیر بغل ما سنگینی میکنه..
ممنون عزیزم... شوما لطف داری..
:.
به وجود دسته ی سومی ها ایمان بیار و در مقابل از خودت قدرت اینو نشون بده که کاری به کارشون نداشته باشی!
بیا,آدم وقتیم دل صاب مردش تنگ یکی میشه هزار تا انگ و برچسب خودخواهی و حسودی میزنن روش و مهرش می کنن و می فرستن بایگانی!! آقا پس چه خاکی تو سرمون کنیم؟! اصلا من خودخواه,من حسود,ولی اونیم که اونجاهایی که باید دلش تنگم بشه و نمیشه از من بهتر نیس! یعنی در واقع خیلیم بدتره! بعله ننه جون! دلم پر بودا !:دی
آخی... دلت خالی شد ننه؟؟ :))
ماشا... به تو چقد پر چونه شدی ؟
میکروفون رو داده بودن دست منم حس مقام عظما رو گرفته بودم و مسئولین جمهوری اسلامی بدانند... چه معنی میدهد... مردم مااااااااآ :)
بریم صندوق پستی!
من تو کدوم ددسته ام بدون تعارف میخوام بدونم
اصلا تو فک کن من میخوام خودمو بشناسم .
من کدوم وری ام از نظرت؟
اصلن پرسیدن نداره... شوما از همون اولش هم دسته دومی بودی. شک نکن. حساب شوما با بقیه جداست... ما چاکریم :))
خیلی امیدوارانه به آدما نگاه میکنی...چه انتظاراته خامی داری تو پسر...تو این رواز اگه ادما یه نگاه بهت کنن خودش کلیه چه برسه معرفت به خرج بدن..آره داداچ
انتظار من خام... قبول... منتهی فکر نمیکنی روابط آدما از حد پختگی گذشته و به سوختگی رسیده!! خام رو میشه خورد منتهی سوخته رو باید انداخت دور...
ادما کلا ۲دسته ن: یا مثل منن یا که نیستن. اونایی که مثل منن عامل صهیونیستن.
اونایی که مثل من نیستن... اصلا آدم نیستن!
یه شعر از اهنگای کیوسک بود که من خیلی دوسش دارم!
نگفتی گرایشتو؟
گرایشم سکرته!!
نپرس همشیره!
:.
ادمها سه دسته ان... دسته ی اول... دسته ی دوم و دسته سوم!دو یو آندرستند؟
هیچ وقت نباید رو معرفت ادما حساب باز کرد....
والسلام!
نه تنها معرفت... روی هیچی...
پس من جز کدام دسته م آیا؟؟
من واقعا؛ خیلی ها را دوست دارم و لاوشانم! ولی عمرا؛ حالی ازشان نمی پرسم!
چون به نظرم کار مسخره ایست وقتی حرفی ندارم زنگ بزنم چه بگویم!
این میشود که همه فکر میکنند من بی شعورم!!:دی
همه چیز را همگان دانند...
البته رای با اکثریته... گفتی همه فکر میکنن شوما چی هستی؟؟
با قاطعیت آرا تصویب شد :))
اوه فردین بازی درآوردی!
حالا ما تازه جستیمت بلاگ قبلیتون یادمون نمیاد
ولی چیز خوبی بود این یه فنجون نسکافه ت
تریپ توجه و اینا
یه فنجون نسکافه نظر برتر پست قبله! یعنی هر پست نظر برتر پست قبل رو در قالب یه فنجون نسکافه میارم. منتهی این بار از تولید به مصرف بود. نتونستم صبر کنم تا مطلب بعد و همین جا گذاشتمش
ای مهربون
بیا بگیر این هندونه هارو... :دی
سلام فرزاد
چطووووووووووری؟
خوبی؟
کافه ی جدید مبارک
چه خوشگله
عجب دیزاین ژورنالیستی ای داره
ببخشید یه مدت بهت سر نزدم
یه کم روحیاتم قاطی پاتی بود
زیاد تو نت نمی پلکیدم
ولی همیشه به یادت بودم
راستش چندین بار هم به کافه ات سر زدم
اما نظر نذاشتم
خلاصه امیدوارم هنوز منو فراموش نکرده باشی
یعنی از دستم ناراحت نباشی
نیستی که، نه؟
سلام علکم سلام علکم
خوش اومدی همشیره... صفا آوردی... راه گم کردی؟ چطوری پیدا کردی اینجارو؟
:.
بسی بسیار خوشنود گشتیم از حضورتان
تو خصوصصی خودمو معرفی کردم
ببخشید ما تو کدوم دسته ایم؟
خیلی دسته بندیه مختصری بود !
کم میاری! ادما متفاوت تر از این حرفان.....!!!!!
آدمها رو میشه با موضوعات مختلف دسته بندی کرد. توی یکی از موضوعات که همون به یاد دیگران بودنه، ادمها سه دسته ان!!! شوما؟ نمیدونم والا؟!! خودتون باید قضاوت کنید!
مرسی!!
مدیونتم!!قشنگ به شخصیتم مطمئن شدم!!! :دی
شوخی بود! ناراحت که نشدی؟
منم بعضی وقتا کلی دل نازک میشم.
ولی فقط واسه یه فرد خاص.
چون من دلم میخواد اون همش بیادم باشه ولی اون کلا منو هی فراموش میکنه.
همه همینن... همیشه آدمهای خاص زندگی فراموش کارن!
سلام...ببین فرزاد جون.تو شمارتو بزار این جماعت بیکار فقط تک میزنن..من دچار اون دسته از آدمام که وقتی کارشون گیره...یادم میکنن...بابا بی خیال....بزار سرگرم زندگیش باشه....متنفزم ازشون....
مرسی میای...لطف داری که بیادمی
حیا کن دختر ... از من شوماره میخوای... ای روزگاااااااااااااار :))
:.
ببین... خب وقتی نظر میذاری آدرس وبتم بذار تا بیام سر بزنم... خب نمیذاری منم هی باید از این سولاخ به اون سولاخ بگردم دنبال ادرس وبت... خب ادرس بذار جانم... اگه اون وقت نیومدم بیا و شاکی بشو!
:.
در ضمن... به جون خودم حالم خوش نیست... زیاد وبگردی نمیکنم ولی چشم... به شوما سر میزنم... شرمنده
فرزاد جان آدرس وبلاگی که تو نظر بالایی ها گذاشتم عوض شد :دی
لطفاً به این آدرس بیا (البته اگه خواستی بیای)
فرزاد من جای تو بودم اسمم رو از فرزاد کافه چی به فرزاد خانه به دوش تغییر میدادم!!! باور کن!
.
.
.
خونه ی نو مبارک!
چیکار کنم خب؟!!! نمیذارن مثل بچه آدم کارمو بکنم
مرسی/ چطوری پیدا کردی؟
سلام دوست گرامی
مفتخرم که بگویم کار ما آماده شده است و منتظر قدومتان هستیم.
ما را از نقطه نظرات خوبتان محروم نفرمایید.
با تجدید احترام
مهرزاد قاضی
رسمـــــاً میخـــــواااااام بگـــم کوووووووووووووفت =))
وا؟ مای لاو! چرا؟
بمیرم واسه خودم...
فرزاد از کی و از چی انقدر دلت گرفته؟
کی باید یادت می کرده که نکرده؟
دل تنگشی؟
غصه نخور داداشی ( البته اگه هنوز داداشیم هستی )
دوست ندارم ناراحت ببینمت
دست رو دلم نذار که دلم خونه...
ای آبجی... طرف خودشو زده به اون راه... میدونه من چی میگم و حال و روزم چه ریختی شده... منتهی واسش مهم نیست...
میدونم اینجا رو میخونه... 4 روزه که منتظرم یه فعالیتی از خودش نشون میده... میاد اینجا رو میخونه و فهمیده من چه مرگمه هااا... اما خودشو زده به کوچه علی چپ...
بی خیال... دنیا دو روزه. با خودم گفتم اگه بدون یاد من خوشه بذار خوش باشه... من که حسود نیستم... اتفاقن همیشه خوشیش آرزوم بوده... حالا بامن یا بی من...
سرتو درد آوردم... بی خیال//
اوه اوه اوه... فرزاد همش ۲ روز نبودما.... چه کردی...!!!
آهان یادم رفت سلام
آقا اول بگو چرا کامنت دونی اون پست بالایی رو بستی؟؟؟؟ هان؟؟؟
بعدشم یهنی که چه تو ساعت 6:20 صبح بیداری؟؟؟
مگه تو خواب نداری پسر...؟؟؟
تازشم اینقدر سخت نگیر... به خدا هرچقدر سخت بگیری سخت تر می گذره! اینکه دنیا چقدر بده و سخته و اتفاقاتی که نباید می افته... اینکه داری چیزایی که بهشون فکرم نمی کردی پیش میاد ... اینکه فشار روحی شدیدی رو تحمل کنی... طبیعیه! این یعنی یه زندگی نرمال... اگه خیلی خوش باشی... اگه همه چیز بر وفق مراد باشه... اگه حال و روزت خوب باشه... اگه اونی که همیشه منتظرشی به فکر باشه... اینکه نزدیک ترین دوستت با وفا باشه... اینکه اینکه اینکه.... اون وقته که باید فکر کنی زندگیت آنرمال شده داداشی...
والا خودمم نمیدونم...!
توی همین مورد رفتار شناسیم ادما متفاوت تر از این هستن...!
چی شده؟
انگار خیلی ریختی به هم؟!!!!!!
آدمیزاد خودخواه ترین مخلوق ِ دنیاست ... نباید از رفقا و یا به اصطلاح رفقا توقعی داشته باشی چون فقط داری بیخودی خودتو اذیت میکنی !
من همین تجربه رو دارم تا حدودی ! از اینکه واسه یکی بشم سنگ ِ صبور بدم نمیاد ، از این بدم میاد که " فقط " باید یه سنگ ِ صبور باشم واسه بعضی ها ... و نه بیشتر !
----
راجبه برگشتنم به بلاگفا ...
خواستم تا وقتی در توانمه رفیق ِ نیمه راهی نباشم و بمونم با وبلاگم ... آخه بدجور بهم عادت کردیم و عادت کردنم بد دردیه !!
هیییییی
از میگرن نگو که خودم ۷ ساله باهاش دست به یقه ام
درس میشه....
فکر کن می تونست بد تر ازینا برات پیش بیاد....پس خدارو شکر کن و به خودش توکل کن...
کلاسم داره شروع میشه....برگشتم داستانت رو میرم میخونم
آقا سلام علیکم
عصبانیم در حد تیم ملی
ازینور اونور باید پیدات کنم؟
یهو میای یهو تر میری
یه چائی از کافه پچ پچ بهم بدهکاری مهندس
البته الان اعصاب نداری زیاد گیر نمیدم ٬ دیگه اینکه لینکت رو هم تغییر دادم و اینکه مطمئنم این داستان هم به چسبناکی ((آرزو)) خواهد بود ....
با اجازه ی صاحب کافه:
از نگار به نگین ......
نگینی بازم گمت کردم بیا برام رد پا بذار لطفا
دیدن فرزاد اونم اینهمه بهم ریخته حداقل برای من که یک ساله میام و میرم و همراهت بودم اصلا خوشایند نیست ٬ دلم میخواد مث گذشته ببینمت.
راستی دائی چطورن؟خیلی ارادت دارم بهشون ٬ احتمالا منو خاطرشون نیست اما لطف کن و سلام منو بهشون برسون
این فشارهای روحی هم ..دند ما رو! درک می کنم در حد اسپانیا!! ننه مدیونی اگه به حق همین شب عزیز(فینال!:دی) کاری از دستم بربیاد و نگی.مخلصیم.
آخی
معلومه که تو حسود نیستی. اصلاً تو که نخواستی اون خوشی نکنه
تو میخوای اون تو خوشی هاش هم به یادت باشه
توقع بی جایی هم نیست
اصلاً درستش همینه
حالا وقتی اون این طوری نیست طبیعیه که تو ناراحت باشی
زندگی همینه داداشی
خیلی کم پیش میاد که اونجوری که آدم دلش میخواد پیش بره
آخه چرا با وجود اینکه طرف اینجا رو میخونه حاضره تو اینطوری اذیت بشی
چطوری دلش میاد داداشیه مهربون منو اذیت کنه
نمی دونم الان چه مشکلاتی واست پیش اومده ولی کاملاً حالت رو درک می کنم
شاید چون منم فشارهای روحی خیلی شدیدی رو تحمل کردم
تو چنین شرایطی فقط پناه بردن به خداست که میتونه آدمو آروم تر کنه
اینکه حس کنی یه قدرت مافوق وجود داره که اگه بهش پناه ببری، مطمئناً به حال خودت رهات نمی کنه
چون دوستت داره
چون واسش مهمی
چون قدرت کمک کردن به تو رو داره
چون میتونه واست معجزه کنه
پناه ببر فرزاد
به خدا پناه ببر داداشی
ایشالا خیلی زود کمکت می کنه
واااااااااای یه ۴۰ چراغی
کافه ی عزیییزه من ۴۰چراغ
چرا ناراحت شدم!! :دی