کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

کــــ افــــ ه ۴۰چــ ــراغــ ــ

اینجا چراغی روشنه...

کافه های خیابونی!

درود

 توی یه پیاده روی گنده! وسط یه بلوار پر دار و درخت. که گربه‌ها دائم دنبال موشا می کنن. هوا هم معتدل باشه. میشه میز و صندلی ها رو آورد بیرون، به جای این همه بانک، چهار تا کافه و رستوران راه انداخت. کافه ی خیابونی اصل جنسه. جون می ده واسه تو پیاده رو نشستن، قهوه خوردن و روزنامه خوندن، گپ زدن و معاشقه دخترا و پسرا رو، تو نیمکتای وسط بلوار نگاه کردن. ملت رد می شن و می بیننت که داری قهوه می خوری، هوس قهوه می کنن، هوس کتاب خوندن می کنن. داری تیکه های استیک رو آروم می ذاری تو دهنت و با دستمال سفیدی که رو پات انداختی، لباتو پاک می کنی  و یه قلپ از نوشیدنیت می خوری، هوس غذا می کنن.  لم دادی رو صندلی، پاتو انداختی رو پات و سرت رو گرفتی رو به آسمون و چشماتو بستی و یه لبخند محوی رو لباته. ملت می یان رد می شن و هوس می کنن یه جا بشینن و خستگی درکنن. اینجوری آدما دلشون معاشرت می خواد و معاشرت و گپ زدن جهانی می شه. همه وسط روز به جای چرت زدن سر کار و مگس پروندن جیم می زنن و می یان تو کافه های خیابونی ِ تو می شینن و می گن و می خندن. غوغایی می شه، بلوایی می شه. تصور کن... 





یه فنجون نسکافه ی سرد شده:

نگار: دو خط ِ آخرش خیلی لطیف بود فرزاد ٬ تجسمش هم آدمُ یه جورائی قلقلک میده!

نظرات 30 + ارسال نظر
دختر ایرونی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 00:58 http://iranian-girl22.blogfa.com/

اووووووووووووووووووووووول

ای وووووووووووووووووووول

دختر ایرونی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 00:59

چه سوت و کوره اینجا
عجیبه کسی تاحالا نیومده باشه

بابا بذار جوهر نوشتم خشک بشه! ساعت 1 شب نوشتمش! خوانندگان من همشون شبا زود میخوابن :))
:.
درضمن از نظر زیباتون در مورد مطلبم بی نهایت سپاسگذارم. معلوم شد زیبا و با دقت خوندی... واقعن استفاده کردم. ممنون...

Ξ T Ξ Я N ∆ L جمعه 25 تیر 1389 ساعت 01:10 http://eternal.blogsky.com

یک زمانی به اینها می گفتند تفکرات بورژوایی و پیف پیف بو میده و بریز دور، یک زمان هم میشه نیاز و باز چون تفکر بورژواییه اه اه ... ! این میشه دلیل درجا زدن میشه همش این خوبه اون بده، ... ما خیلی از این واژه های تو دوریم، این حقیقت جامعه ما نیست!

مخالفم...
با اینکه هر چیز به قول بعضی ها بورژوایی اه اه و پیف پیف است!
یادم میاد چندسال پیش... راهنمایی بودم گمونم... اوایل که پیتزا اومده بود توی همین کیهان تیتر زده بودن غذاهای بورژوایی!!
این واژه از همون موقع ذهن منو درگیر کرد مثل همه ی بچه هایی که با شنیدن یه واژه ی جدید گیج و منگ میشن! سرتو درد نیارم همون موقع از مامانم پرسیدم و یه جوری معنیشو بهم توضیح داد که یعنی غذای اشرافی!
:.
اما حالا همون پیتزا شده غذای دانشجویی و قشر به اصطلاح روشنفکر ِ هیچی ندار!!!
واقعیت جامعه ی ما کسلی و خموشی و درجا زدنه... در حالی که حقیقت نباید این باشه...
:.
توی ایران الان ما، تصور یه کافه توی خیابان که میتوانی تویش هم کتاب بخوانی هم قهوه بخوری هم عشق بازی کنی شاید چندان عامی و واقعی نباشه اما یه نیاز حقیقیه... باور کن...
یه نیاز شاید کوچیک باشه اما برطرف شدنش نتایج بزرگی داره!

دیوانه جمعه 25 تیر 1389 ساعت 01:19


آره اگه جایی باشه که تو آدما رو ببینی وآدما تو رو زندگی جالب میشه به شرطی که نه تو کور باشی نه آدما.به شرطی که نه قلبا کر باشن نه غصه ها بیکار که هی بیان به قلبت سرک بکشنو نذارن دنیارو اون جوری که باید باشه دید .اونجوری که به قول تو دلا معاشرت می کنن با هم.

خب ببین مشکل همینه... وقتی ما همچین جاهایی رو نداریم که توش مثل معاشرت کنیم و معاشقه نتیجه اش میشه کر شدن قلبها و کور شدن آدمها!

ترنج جمعه 25 تیر 1389 ساعت 01:22

سلام
فکرشم نمیکردم بیای!!!
اصلا!!!
تو فکر کردی خوشم؟
پس از فکر خودت خوش باش نه از خوشحالی من...

سلامعلیکم سلامعلیکم
کلن من هر حرفی بزنم چماقش میکنی و میکوبی تو سرم!!!

دختر ایرونی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 01:31

خواهش میکنم قابلی نداشت
خب گفتم اول ثبت کنم بعد بخونم
واییییییییییییییی
من عاشق یه هنچین فضاهاییم
یعنی میشه یه روزی یه همچین چیزی تو ایران خودمون اتفاق بیوفته؟!!

هنوزم به نظرت فضا سوت و کوره؟!!
:.
خودم اولیش رو افتتاح میکنم... به زودی...

دختر ایرونی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 01:39

یه رب طول کشید تا اولین نفر سر و کلش پیدا بشه
نمیدونم!
جنی و جوش نداره
همه چی آرومه
ولی اینجوری خوبه

۹ دقیقه طول کشید بانو!!

رضایی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 01:39 http://www.mtnagahi.com

ام تی ان آگهی تبلیغات رایگان

با درج آگهی خود در سایت ام تی ان آگهی آمار رویت
آگهی هایی خود را در اینترنت چند برابر کنید.
آگهی رایگان
آگهی متنی
آگهی تصویری
آگهی ویژه
آگهی لینک دار
تبادل لینک
این روزها همه در ام تی ان آگهی، تبلیغ میدن شما چه طور !!!

http://www.mtnagahi.com

ثبت نام
آگهی خود را هرچه سریعتر درج نمایید ....
با ام تی ان آگهی ، تبلیغ خود را در صفحه اول گوگل مشاهده نمایید...
با ثبت لینک سایت ام تی ان آگهی در سایت و وبلاگ خود و اطلاع دادن از طریق
فرم تماس با مااز
اعتبار رایگان برای درج آگهی بهرمند شوید.
------------------------------------------------
تبادل لینک اتوماتیک

http://mtnagahi.com/mtn2

یه فحش بهت بدم نتونی سر بلند کنی؟؟!!

جوووونور جمعه 25 تیر 1389 ساعت 01:49

اختیار دارید...چماق کدام است؟
مگر ما را با لباس شخصی ها اشتباهی عوضی گرفتید؟!!!
برداشتتان هم برایمان ارزشمند است.
قربان آرزو کردنتان!!!
میبینیم که تا دیر وقت هم در وادی نت تشریف دارید و لیک مسنجرتان خاموش است!!!
حتما هم برای فرار از دست جوووونور خاموشش کرده اید...
خوش باشید که ما به خوشی شما خوشیم.

کسی رو ندارم که بخوام باهاش چت کنم که مسنجر رو روشن کنم!! اونایی هم که تحویلمون میگرفتن دیگه کاری به کارم ندارن و چماق گرفتن دستشون!!

Ξ T Ξ Я N ∆ L جمعه 25 تیر 1389 ساعت 03:22 http://eternal.blogsky.com

نه جان من یه بار دیگه کامنتمو بخون بعد بگو با چی دقیقا مخالف بودی! خوب اینا هم حرف من بود دیگه. بله یک نیازه یک حقیقته. من خودم این تیپ آدمم. اصلا من خودم کلا با هیچ چیز اه اه پیف پیف نیستم اما خوب راجع به مد حرف می زنم که یک روزی می شود بورژوایی یک روز همان پیتزای معمولی. منتها اگر از همان اول هی تو سر نو گرایی نزنند اینطور نمی شود که سر پیری دلت هوای چیزهایی کند که هی گفتی بهش اه اه!

من که با شما مخالفت نکردم. اتفاقن فهمیدم چی گفتید. من با اون تفکری که یه چیز رو یه روز بورژوازی و یه روز معمولی میپنداره مخالفت کردم عزیز.

نگار جمعه 25 تیر 1389 ساعت 03:37 http://negarima.blogfa.com/

فرزاد چطوری تئاترای خیابونی جا افتاده ٬ خب همونطور هم میشه کافه های خیابونی رو جا انداخت که خیلی هم دلچسبُ وسوسه انگیزه ٬ فقط یکی باید پیدا شه استارتشُ‌بزنه.
مثالی هم که در مورد پیتزا زدی ناخودآگاه آدم ُ یاد موز میندازه که یه زمانی خوردنش برای همه آرزو بود اما الان طوری شده که هیچکس نگاهش هم نمیکنه

حیف که پولشو ندارم وگرنه صبح نشده یکی اش را افتتاح میکردم...

فکر جدید و جالبیه
طرز توصیف تو هم خیلی قشنگ بود

تصور شوما جالب بوده که جالب خوندی همشیره...
ممنون...

جوووونور جمعه 25 تیر 1389 ساعت 11:56 http://joooonevar.blogsky.com

سلاملیکم سلاملیکم
قربان کیلیکتان به روی وبلاگمان شویم:
آری...یکی شما کسی را ندارید یکی خدابیامرز الویس پریسلی کسی را نداشت...!
مگر خدای ناکرده شما با لباس شخصی ها چت میکردید که حال وقت ندارند و چماق به دست گشته اند؟!!!
--------------------------
الهی قربون داداش فرزاد گلم بشم که طعنه زدنهاشم مثل صورتش خوشگله...
اینم چندتا ماچ مخصوص داداش فرزاد خودم{ماچ}{ماچ}{ماچ}{ماچ}...
چیکار کنم دیگه داداش فرزاد خودمی و هر قدرم اذیتم کنی بازم دوستت دارم
-------------------------
در ضمن ما که در وادی مسنجر حضور داریم شما تحویل بازارتان تعطیل است!
قرار میگذارید و سر قرار نمی آیید...
شبی هم که ما می آییم کنار عمارت مسنجرتان کتابت می فرمایید : در حال دانلود هستید و مزاحمتان نشویم...
دروغ می گوییم بگویید دروغ می گویید...
دروغ چرا...تا قبر آ...آ...آ...آ

ای جااااااااااااااااااااان... قربان قدمتان همشیره
حال خوشت رو خریدارم...
ببین الان چقدر خوبه که با این نظر جانانه ات یه انرژی بسیار بسیار زیادی رو به من دادی. اصلن وقتی خوندمش حالم دگرگون شد.... خیلی خوشم اومد... چاااااااااااااکریم

میس نمیسیس جمعه 25 تیر 1389 ساعت 12:00

گشنگه

really??

مینو جمعه 25 تیر 1389 ساعت 12:19 http://yousefabad.blogfa.com

عاشق همچین جایی ام.
البته نوشته تو هم توی تصویر کردنش خیلی مهم بود ها
همچین کافه ای هست؟!

همچین کافه ای که نیست... یعنی فضاش فعلن تو ایران محیا نیست. ولی من یکیش رو میزنم!

خب همونجا نظرتو بگوووووووو
چه پست متفاوتی

تفاوت؟
تو اصلن بقیه پست هام میدونی درباره چی بود و چی نوشتم که به این میگی متفاوت!؟

علی جمعه 25 تیر 1389 ساعت 13:46 http://amatorr.blogfa.com

تو تاکسی چی؟ پسر خاله شدن تو تاکسی تماشایی تر و ایرانیزه تره !

خونه خالی داری؟؟ خونه خالی بهتره هاااا

آلان جمعه 25 تیر 1389 ساعت 14:40 http://allaan.wordpress.com/

اما تصور چنین خوبی هایی تو ایران ناممکنه...
1 نظام منع میکنه(گیریم اونم فرتید)
2 هوای کثیفی داره شهر هامون و گرمای، عمراً اگه بشه تو پیاده رو هاش یک ثانیه هم سر کرد.(گیریم تابستون هم فرتید)
3.زمستوناش زیادی سرده(گیرم اصلاً هوا فرتید)
4مردم بیش از اینکه از آروم نشستن و قهوه خوردنت الگو بگیرن، فضولترن و فکر میکنن که چرا فلانی انقدر بیکاره که نشسته تنگ خیابون و قهوه میل میکنه.
5 بازم بگم؟

خب آقا این که دعوا نداره!! بگو با ایده ی کافه مخالفم... چرا میزنی؟؟

آلان جمعه 25 تیر 1389 ساعت 14:44 http://allaan.wordpress.com/

سپاس از کافه -تون خوشم اومد.
راستی اینجا هم حق با مشتریست؟

همیشه حق با مشتریست!!

دودو جمعه 25 تیر 1389 ساعت 15:10 http://www.doudou.blogfa.com

موضوع اینه الان اینقدر ملت دغدغه و مشغله فکری دارن...اینقدر درگیرن...اینقدر دلشون از هم به خاطر دلالل مسخره پره که بلا نسبت سر کار سگ اخلاقن بعدشم که میرن خونه دق و دلیه خستگیو فشار زندگی رو سر اهل خونه در میارن!
اره...اینا همش قشنگه..عالیه...اما فقط تو خیال ما....
مگه اینگه اوضاع اجتماعیمون ازین حالت مزخرف در بیاد تا بشه یا یه ذهن ارووم لم داد رو صندلی های تو پیاده رو و یه نفس عمیق کشید....
نمی دونم.....
خودمو می گم....
تا میام یه جا بشینم ارامش بگیرم همه افکار ازار دهنده و دغدغه هامو ..هزارو یک کوفت و زهر مار دیگه یهویی همه با هم حمله می کنن به مغزم.
خیلی خوب میشد اگه این شرایط که گفتی فراهم بود....
چقدر دوست تازه پیدا می کردیم....چقدر مهربون تز می شدیم...با حوصله تر.....
توقع مردمم برای شاد شدن بالا نمی رفت و چیزای ساده ی زندگی خوش حالمون می کرد....
.
.
.
تفکراتت خیلی ارامش بخشه...کاش یکی مثل تو پیدا میشد این جامعه و کشورو تغییر میداد....
کاش!

آرزو بر جوانان عیب نیست. من از همون دبیرستان به خاطر ذات فروردینیم دنبال تغییر و تحول مفید و رهبری یه جامعه بودم! به زودی بهش نائل میشم. صبر داشته باش... صبر...

شال گردن جمعه 25 تیر 1389 ساعت 16:59 http://shalgardanism.blogfa.com

آقا بیاین پولامون رو بذاریم رو هم یه دونه افتتاح کنیم!! :دی

پروانه کسبش رو میتونی بگیری؟ پولش با من!

Smile To Me جمعه 25 تیر 1389 ساعت 19:38 http://www.xyz.blogsky.com

سلام

ایول تو هم مخ اقتصادی داریا

پایه شو کافه خیابونی بزنیم

لامصب همه هم باهاش موافقن... نمیدونم چرا تا الان نزده کسی!!

جوووونور جمعه 25 تیر 1389 ساعت 21:54 http://joooonevar.blogsky.com

قربان کیلیکتان به روی وبلاگمان شویم:
ای جااااااااااااااان
قربان آن قلبهای بالای کله تان شویم.
فدای خریدار بودنتان شویم که الحق و الانصاف داداش فرزاد جیگر خودمانید و بس...
راستی کافه خیابانی زدید ما را هم خبر کنید...حضور یک جوووونور در کافه ی بورژووایتان ضروریست...

بدون جووونور که کافه ی ما بی رونق و بی صفاست عزیز دل برادر...

هیدرا شنبه 26 تیر 1389 ساعت 00:23

زیادی زدید تو فاز خیابونای شانزه لیزه و اینا...!
ولی ایول خیلی باحاله!

ایده به این قشنگی... به به... به به...

دختر ایرونی شنبه 26 تیر 1389 ساعت 01:23

منظورم خودم نبود
غیر ازخودمو گفتم که یه رب طول کشید

هااااا... یعنی خودتو جزء آدمها حساب نکردی؟؟ آخه چرا؟؟!! :دی

دختر ایرونی شنبه 26 تیر 1389 ساعت 01:25

بقیه ی داستانت چی شد؟!
نظم داشته باش یکم
سر وقت بزار دیگه!
خجالت نمیکشی مردمو الاف میکنی؟

نظم دارم... وقت ندارم!

حتما یه چیز میدونم که میگم که !
الکی ادم حرف نمیزنه
( هه )

دختر ایرونی شنبه 26 تیر 1389 ساعت 13:41

داشتیم؟

داشتیم تموم شد!! :))

بهار یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 16:30 http://digar.blogsky.com

نمیخام بعد از این همه توصیف خوشگلت ضد حال بزنم(که البته میدونم میزنم)ولی با این گشت ارشاد و نسبت و صد البته نگاه خیلی از مردمی که رد میشن به نظرت این رویا توی چند سال آینده به واقعیت تبدیل میشه؟

تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته...

زیبا بود ..خیلی

مقسی... نظر لطفتونه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد