درود
چند وقت پیش، شیراز که بودم، توی خیابان راه میرفتم که چشمم خورد به چند زن چادری. البته نه چادر مشکی بلکه چادرهای گلدار و رنگی. یعنی کمی شیکتر از چادرنمازهایی که دیدهایم. من اول فکر کردم که شاید فالگیر باشند ولی وقتی دقیقتر شدم به چیز عجیب و غریبی جز چادرهای گلدارشان برنخوردم. آرایشهای تکمیلی هم داشتند و بهشان میخورد که مایهدار هم باشند. دوتایشان جوان بودند، یکیشان میانسال و یکیشان مسنتر. هرچه بود نتوانستم جریان را هضم کنم اما بعدش یاد تهران قدیم افتادم. یاد چندین سال پیش که زنهای چادری، چادر گلدار سر میکردند و چقدر مسخره میکردیمشان. یاد مادربزرگم افتادم که مادرم مدام بهش میگفت با چادر گلدار نرو تو خیابون. چادر مشکی سرت کن. مگر عیب آن چادرهای گلدار چه بود؟ آنقدر مسخره کردیم چادرهای گلدار را که این کیسههای سیاه جایش را گرفتند. فکر کنید اگر زنهای چادری، چادرهای پرنقش و نگار سرشان میکردند و میآمدند توی خیابان و همه جا شکوفهباران و گلباران میشد و اینقدر توی اتوبوس، توی خیابان دلمان نمیگرفت. باد گلهای چادرها را میگرفت و تکان میداد و میریخت روی صورتمان. میریخت توی این خیابانهای پر از دود عبوس.
داستان
مقدارش شاید بگید کمه اما چون میخوام دو روز یه بار بذارم به نظرم میاد تیکه تیکه از داستان مطلع بشید بهتره!!! یه جورهایی تو کف قسمت بعدش بمونید :)
06:17 نوشت:
زخمی است بر پهلوی ما و خون می چکد و خدا نمک میپاشد
و ما پیچ و تاب میخوریم دیگران گمانشان که ما میرقصیم
من این پیچ و تاب را و این رقص خونین را دوست دارم
چون به یادم می آورد که عاشقم ...
دو خط ِ آخرش خیلی لطیف بود فرزاد ٬ تجسمش هم آدمُ یه جورائی قلقلک میده
رو به راهی؟
حیف که تنها باید تجسمش کرد...
نه... سیر نزولی به سمت قهقرای مشکلات روحی رو دارم به سرعت نور طی میکنم...
درباره چاد هچ نظری ندارم. نه گل دارش رو دوست دارم نه سیاهش رو.
تو اصفهان مردم هنوز واسه بیرون رفتنشون چادر گلدار سر میکنن
و اینجا -بندرعباس- چادر بندری نازک و گلدار لباس رایجه
یعنی بیای تو بافت سنتی شهر، عمرا دلت بترکه از سیاهی
اینقد رنگی و جیغ و خوشحاااااااااااااااال
جان من فرزاد تو خواب نداری؟؟؟؟
یا احیانا با جغد نشست و برخواست می کنی؟؟!!!
الان کار از چادر گل گلی و رنگ و وارنگ گذشته... حالا دیگه به مانتو های رنگ شاد و گلدار هم گیر می دن... از اون پارچه قدیمیا که به همون سبک قدیمی دوخته شدن!!! بنده خودم با یکی از همونا جلب ارشادی ها گشتم و سخت ارشاد شدم... و مانتوی محترم هم رفت اندرون کمد!
تهران باید همین جوری دپسرده باقی بمونه... این یه استراتژیه داداشی...
ای داد...مگه شیراز نیستی دیگه...رفتی اصفهان....بابا جهنمی شده اینجا...مجبورن چادر گلدار بپوشن...تازه اگه نگن 50تومن جریمه داره....
همینمون مونده چادر گلی سر کنیم بیاییم تو خیابون....!
فک کن چقد خنده دار میشه قیافمون!
کجایی؟
نیستی؟
خوبی؟
سلام
من کلن با چادر مخالفم حالا چه گلدار چه مشکی
کلن چیز جالبی نیست
شکوفه باران و گل باران! ...
کافه چی اون اعتماد به نفس نییییس
واقعیییییته
:دی
دو یو آندرستند؟
شاید اگه از اول همون چادرهای گلدار باقی می موندن و تبدیل به چادر مشکی نمی شدن خیلی خوب بود. یعنی طبیعی به نظر میومد. ولی الان نمی تونم تصورش کنم.
با این که خوشگله و با دیدنشون دل آدم نمی گیره ولی یه جوریه.
انگار که آدم با لباس خونه بیاد بیرون. یه همچین حسی رو برام ایجاد می کنه.
ولی مطلبی که نوشتی خیلی لطیف بود. و البته می دونم که منظور تو هم همین بود که از اول نمیذاشتیم چادرهای مشکی جای چادرهای گلدار رو بگیرن. با این موافقم. چون اینجا انگار کلاً با رنگ شاد و روشن مشکل دارن!!!
۶:۱۷ نوشتت چرا اینجوریه
اگه هم مایه دار بودن هم چادر گلدار و طرح دار سر کرده بودن حتما " شیخی " بودن ...
06:17 نوشتت از خودت بود ؟؟ خیلی زیبا نوشته بودی ... من آشنایی زیادی ازت ندارم ولی به نظر میاد عاشقی باشی که به درجه ی وصال نرسیدی ... امیدوارم که ..
ما همیشه عادت داشتیم زنامونو تو بغچه کنیم...همیشه....اونم بغچه سیاه...
+داستانتو میام میخونم :)
سلام فرزاتی
من یه خنگم آدرس وبت رو که گذاشته بودی باز نکرده بودم .عین احمقا هر روز به وب قبلیت سر می زدم.
آه از این سرمستی. چادر های گلدار دوست داشتنی، همیشه عطر چادر سفید مامان بزرگم رو دوست داشتم انگار رایحه ی عشق را در شریانم جاری می کرد وقتی به نماز می ایستاد با آن قامت خمیده به خودم می گفتم بزرگ که شدم حتما چادر سفید با گلهای صورتی می پوشم به رنگ بهار .بزرگ شدم در حالی که دیگر چادر نماز مادر بزرگ نبود اصلا انگار وجود هم نداشت انگار بهار سالها بود که شکوفه نداده بود همه ی گلها پر پر شده بودند حالا دیگر شکوفه بارانی که آرزویش را کردی نیلی شده .چون قلب آدمها حتی وقتی برای درک لطافت بهارواقعی نداشت چه برسه به درک زیبایی چادرهای سفید با گلهای صورتی دوست داشتنی آه فرزاتی اگه چرتو پرت می گم عذر تقصیر ما روانمان این روز ها عجیب در تلاطم است.
این کامنت بالایی مال ما بود گفتیم که آه از این سر مستی
از تمسخر بدم میاد !!
به انواع ازادی ها فکر کن ! هر کس هر جور که دوست داره می گرده !
اینجوری منم میشم مثه ی سری بچه بسیجی که حرف حرف خودشونه
همه چیز جای خودش رو داره، نمیشه عوض کرد. این جا هم شده مثل پیرمردهای دویست ساله که هر چیز تازه ای بخواهی در مخش فرو کنی، انگار که روی آب چیزی نوشته باشی.
راجع به معروفی تمام کتاباش رو حتی نمایشنامه ها و داستان های کوتاه رو هم خوندم. قصد دوباره خوانی داشتم. به نظرم چیزهایی هست که جا انداخته باشم.
وای کلی نوشتم پرید..
۱. سلام
۲. من تا تو رو نکشم نمیمیرم.
۳. به به داستان جدید
۴. پیشنهاد جالبی دادی. شماره نهاد رو که داری؟ میتونی بزنگی و پیشنهاد بدی.
۵. مگه چادره خانوما تو اتوبوس برای رفع دل گرفتگی شماست؟
آخریش . وبلاگ جالبی دارین. اگه دوس داشتین به منم سر بزنین
با پوشیدن چادر و لباسای شاد و روشن موافقم. وبا پوشیدن مشکی مخالف. البته گاهی لازمه.(واسه تنوع در خوش تیپی!) اما کلا لباس باید شاد و پر از گل! باشه. یه نگا به لباسای محلی کل ایران که بندازی همه شون شاد و گل گلی و چین چینی هستن!که خیلی هم خوشکله!
فقط من موندم چرا مردا می خوان با نگاه کردن به زن ها دلشون باز بشه!!!! حتی توی اتوبوس! مگه درخت و آسمون و در و دیوار دل آدمو باز نمیکنه؟ استغفرالله!
الان حس خوندن داستان ندارم. بعدا حتما می خونم!
راستی به روز بودم!
انقدر لطیف این چادر گل دار رو توصیف کردی که تجسمش حالم رو خوش کرد
چه جالب.
ببین از من به تو پیشگویی (!) اینها با چادر گلدار هم برخورد خواهند نمود!اصولا هر چیز زیبا و رنگارنگ و نشاط آوری در دیده ی اینها شیطانی است.این خط --- این هم نشان ¤
سلام فرزاد
خوبی؟
بذار گم بشند...دلامون را سیاه کردند.پوشش مون را سیاه کردند.خدایا....خودت به دادمون برس.
کلا چادر رو دوس ندارم.....
شاید طرز فکر من اشتباهه اما به نظرت توی این دنیا...تو این قرن..قرن ۲۱ ام دیگه پوششی مثل این چادرای گلدارو سیاه...زیبا هست؟؟؟ریبا نه از نظر قشنگی...به لحاظ شخصیت و فکری که دنیا و ادماش راجع بمون می کنن.الان ممکنه بگی مگه ما به خاطر بقیه زندگی می کنیم؟؟!!
نه به خاطر بقیه زندگی نمی کنیم...اما تو این دنیا با ادمای دیگه و زیر نظر اونا زندگی می کنیم.تمام دانش و فکر و فرهنگمون زیر نظره...
فکر می کنم حد الامکان یه جوری باید باشیم که مطابق پیشرفت جهان باشه...این پوشش مال گذشته ی ایرانه....اون زمان کسی مارو دور نمی کرد و متلک بارمون نمی شد اگه این تیپی میرفتیم بیروون....اما الان.....
بمن با پوشش مخالف نیستم.اتفاقا دوستم دارم.
اما می تونیم خیلی شیک و زیبا و به روز پوشش خودمون رو داشته باشیم.نه اینکه مزحکه ی دیگران شیم.
فقط نظرم بود....
امیدوارم کسیو ناراحت نکرده باشم
بله بله
ولی حیف و صد حیف که همه در مرحله ارزو باقیست